من کجای زندگی ‌ام؟!


زنان که از بعد تکوین و شکل‌گیری جامعه نیمی از آن و از نظر تأثیرگذاری در تربیت و تکوین آن کل جامعه را تشکیل می‌دهند، در نقش‏های مادر، خواهر، همسر، معلم، مربی، کارمند و… در جامعه ظهور‏ می‏کنند. ولى با تأسف از دیر زمان، مورد داورى‏هاى غیرمنصفانه‏ای قرار گرفته اند و به عنوان موجودی دست‏دوم و در بسا زمینه‏ها نابه‏کارآمد به حساب‏ می‏آیند و سرانجام کار و نقش شان در چند زمینه‏ی محدود و غیراصلی اعتبار داده‏ می‏شود و بس.
حال آنکه در آیین پاک اسلامی ما، گوهر آفرینش زن و مرد یکی است، و آن همان «نَّفْسٍ وَاحِدَةٍ» است، نقش‏ها برای هر دو جنس تعیین شده و هر دو ارکان جامعه‏‏ی ‏انسانی محسوب‏ می‏شوند و هر یک در زندگی مکمل دیگری بوده و با هر گونه نقصی در ایفای نقش این دو مکمل، تکوین بنای بشریت دچار نقص و تزلزل خواهد شد.
با توجه به این دو بُعد؛ یعنی بعد ایده‏آل مسآله – که در آن عنصر زن مکمل عنصر مرد و يک مؤلفه‏‏ی ‏اثرگذار و فعال است – و بعد واقعیت موجود – که در آن زن از نقش‏های اساسی خود کاملاً دور و بیگانه است – کِه را‏ می‏توان مقصر دانست؟ و به راستی چگونه‏ می‏توان درک کرد که واقعاً زن به کجای زندگی انسانی قرار دارد؟
مقصران اصلیِ ایجاد این نابسامانی در ادای نقش درست هنرپیشه‏گان زندگی؛ یعنی زن و مرد، هر دو هنرپیشه‏‏ی ‏نمایش؛ یعنی زن و مرد اند. این دو با حضور در دوراهه‏‏ی ‏فرهنگ سنتی و مدرن، برداشت‏های نادرستی از نقش زن داشته اند؛ مردان برای حفظ مرکزیت و منفعت شخصی خویش، تصور نادرستی از جایگاه زنان بدیشان تلقین کرده اند و زنان نیز با کوتاهی مُفرط در درک جایگاه خود بدان تصور نادرست قناعت کردند و مشقت درک جایگاه شان را، از منابع اصیل آیین شان، متقبل نشدند. به این ترتیب یا سخت دچار تفریط شده و در چارچوبی که برای شان در زندگی تعیین شده، خود را محصور‏ می‏کنند و شرایط موجود را برای شان توجیه‏ می‏نمایند، و یا به شدت دچار افراط شده و با رویکردی انقلابی، از چارچوب تعیین شده بیرون‏ می‏زنند و حتی هویت زنانه و فطرت شان را زیر پا‏ می‏کنند! به این معنی که زنان با مشاهده‏‏ی ‏واقعیت نابه‏هنجار موجود یا کاملاً آن را‏ می‏پذیرند و بدان تن‏ می‏دهند و بیشتر توجیه‏کننده اند و یا برعکس، بر واقعیت‏ می‏شورند و حتی فطرت خود را نیز‏ نمی‏پذیرند و بیشتر انقلابی‏مشرب اند.
این هر دو راه، به‏دور از تعادلِ مأمول و متوقَع است؛ چون یا به حد افراط‏ می‏رسد و یا به حد تفریط. پس زنان باید بدانند که فطرت شان از آن‏ها چه تقاضا‏ می‏کنند، هویت زنانه‏‏ی ‏شان با چه نقش‏هایی همخوانی دارد و سرانجام در چه مرزهایی با مردان تلاقی دارند و در چه حدودی از ایشان جدا اند و بر فطرتی دیگر سرشته شده اند. برای درک این موضوع شاید/ باید بهترین راه، شناخت و الگوگرفتن باشد:
شناخت و معرفت: آموزش و معرفت زنان در حكم آموزش خانواده و به تبع آن آموزش جامعه است. یعنی زن باید با تقویت پشتوانه‏های علمی، استعدادهای بالقوه‏‏ی ‏خود را درک نموده و بالفعل در زندگی پیاده کند و به این ترتیب علمیت زنان باعث آگاهی‌ خود شان از حقوق و واجبات زندگی شان و آگاهاندن دیگران از نقش عنصر زن در زندگی و به تبع آن تصحیح دیدگاه زنان و مردان در مورد نقش‏های ایشان بگردد.
الگوگرفتن: یعنی تمسک و تقلید از نقش شخصیت‏های ارزشی انسانی، زنان از خلال آشنایی با الگوهایی از زنان پیروزِ میدان در عرصه‏های مختلف، در جهان اسلام، درک‏ می‏کنند که نه تنها حضور فعال زنان در زمینه‏های متفاوت مورد انتظار است، بلکه تکوین جامعه‏‏ی ‏سالم و اسلامی؛ به ویژه در رویارویی با چالش‌های استعمار و غربی‏سازی فرهنگ و اندیشه‏‏ی ‏اسلامی ضروری است.
با درنظر داشت این دو مسأله، زنان‏ می‏توانند در اکثر مواقع به نیرویی پویا تبدیل شده و در توسعه و تحول انسانیت و جامعه‏‏ی ‏انسانی کمک کنند، البته در صورتی که از شرایط موجود بهره‏برداری درست کرده و به منظور دستیابی به مجموعه‌ای از دستاوردها برای پیشبرد فرد و جامعه تلاش کنند و به کم‏ها و نبودها اکتفا نکنند.
بناء با درک اینکه، از موضوعات اصلی در توسعه و ترقی جامعه، میزان بهره گیری صحیح از توانمندی‏ها و استعدادهای نیروی انسانی جامعه – یعنی هر دو عنصر زن و مرد – است؛ نقش زنان را نباید نادیده انگاشت و چنین محصور در چند کار بی‏مایه نمود؛ زیرا زنان از گذشته‏ها تا امروز– به طور مستقیم و غیرمستقیم – نقش محوری در نهضت‏های جوامع کهن و امروزی داشته و قدرت خود را در تغییر و تحول نشان دادند. پس در طول تاریخ ماهیت و جوهره‏‏ی ‏اصلی زنان جنسیت آن‏ها نبوده و نیست، که بسامد کار و تلاش آن‏ها در همه‏‏ی ‏عرصه‏ها است که گاهی در کنار مردان و گاهی حتی به تنهایی در زمینه‏هایی که تنها زن‏ می‏تواند گرداننده‏‏ی ‏آن صحنه باشد، ارمغان‏ می‏آفرینند.
پس نباید به موجودی به نام زن، به دیده‏‏ی ‏اهمال نگریست، نه خود زنان و نه آن جنس دیگر (مرد)! چون آن ذات بی‏مثیلی که زن را آفرید از همان آغاز آفرینش قوت تأثیرگذاری را در او نهادینه ساخت و مهار تربیت و تکوین جنس دیگر را به دست او داد. کاش انسانیت بتواند این موجود را ارج نهد و زمینه رشد و تعالی او را فراهم سازد، تا باشد که منجر به تعالی کل بشریت گردد.
به امید روزی که با وجود این همه پیشرفت‏های مادی چشم‎‏گیر در جوامع بشری، دیگر ندای ارج نهادن، کرامت و تساوی زنان با مردان سرداده نشود و جایگاه درست و فطری این دو جنس در کالبد جامعه، برای همگان رونمایی شود.

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

شما میتوانید از برچسب ها و ویژگی های HTML هم استفاده کنید: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>

بالا