صلح در افغانستان؛ فریضه شرعی و ضرورت بشری

نویسنده: زینب فخری

مقدمه
صلح نه تنها یک نیاز بشری، که تحقق آن از آرمان های اساسی، در سرتاسر زندگی بشری بوده است. زیرا تحقق تمامی ارزش های عالی انسانی در سایه وجود فضایی آرام و به دور از کشمکش و ناامنی ممکن است. بر این اساس به لحاظ مفهمومی صلح مقوله جامع و گسترده است در سطح کلان، صلح عدم درگیری و جنگ است. و در سطح خرد، بسته به حالات درونی ذهن، بدن و ادراکات، صلح ذهنی است. و همچنان عدم وجود جنگ و خشونت مستقیم مفهوم صلح منفی است و صلح مثبت نه تنها خشونت مستقیم نیست بلکه صلح ساختاری و فرهنگی است. برای اینکه به صلح پایدار (مثبت) دست یابیم، ارزش های انسانی همچون عدالت، توسعه و امنیت را با هم داشته باشیم. لذا صلح پایدار بدون وجود ارزش های مذکور تحقق نخواهد یافت. ناامنی، نیروی امید به زندگی را از انسان می گیرد و جوامع را به سمت و سوی بی ثباتی و به خطر افتادن صلح پیش می برد. عدالت نیز یکی دیگر از مبانی اولیه و مهم صلح است، زیرا در جامعه ای که عدالت نباشد نمی توان انتظار تحقق صلح را داشت. در واقع، عامل بسیاری از بحران ها، جنگ ها و ناامنی های گذشته و حال، در تبعیض ها، بی عدالتی ها، توسعه نیافتگی سیاسی، اقتصادی و فرهنگی نهفته است. بنابراین صلح، عدالت، توسعه و امنیت عناصر لازم و ملزوم همدیگر هستند و بدون شک صلح پایدار بدون این عناصر، قابلیت تحقق نخواهد داشت.
در همین راستا در طول تاریخ، مکاتب، ادیان، اندیشمندان و همه آنانی که دم از صلح می زنند، با توجه به خرابی های جنگ به مقوله صلح و نتایج حاصل از آن با دیدگاه های متفاوت پرداختند. به طور نمونه، در دیدگاه آرمانگرایان لیبرال، مسائل با روش عقلی بررسی می شود و انسان موجود مختار و خیر فرض می گردد که دارای همگونی منافع و خواهان همکاری با همنوعان خود است و بر همین اساس، جنگ را غیر عقلانی میداند. در مقابل دیدگاه واقع گرایان که ارزش های خود را بر اساس قدرت محوری و دولت محوری بنا کرده اند، روابط بین الملل را بر جنگ استوار ساخته است. برای همین آرمانگرایان لیبرال می کوشند تا این دو عنصر را که ریشه جنگ طلبی را شکل می دهد را از بین ببرند و به جای آن انسان و روابط اقتصادی و فرهنگی را قرار می دهد.
این مکاتب با آنکه بر اساس مبانی نظری و تئوریک پیرامون هستی شناسی و انسان شناسی دیدگاه متفاوت به صلح ارائه نموده اند؛ اما چون این مکاتب مادی گرا هستند و عینیات را مورد توجه قرار می دهند. اصول مادی گرایی مانع سهم دادن ارزشهای معنوی و اخلاقی می گردد و منحصراً به منفعت و قدرت تاکید دارند.
در این تحقیق ما از روش کتابخانه یی – تحلیلی جهت توضیح وضعیت کشور استفاده نمودیم. به صلح افغانستان از دو نگاه میپردازیم: صلح از نگاه دین اسلام چیست؟ و چگونه وضعیت افغانستان پس از سال ۲۰۰۱م، رو به وخامت گذاشت و موجب افزایش ناامنی در این کشور گردید؟ چرا راهکارهای که سنجیده می شوند کار ساز نیست؟ و اینکه با وجودیکه هزینه های هنگفتی به خاطر صلح به مصرف رسیده است تغییری در وضع امنیتی ایجاد نمی شود؟ با پاسخ به این پرسش ها و بنا به فرض اولیه، در افغانستان تنها صلح پایدار که امکان زیست مسالمت امیز را در پرتو آزادی، عدالت، برابری و سایر ارزش ها و حقوق بشری را مد نظر داشته باشد، کارساز می باشد.

رویکرد اسلام به صلح
بر اساس آیات قرآن کریم و دیدگاه علمای اسلام، صلح حالت عادی در روابط انسان ها، ادیان و ملل است و جنگ صرفا حالتی استثنایی دارد. در حقیقت، اسلام با تکیه بر بنیاد فکری توحیدی و اعتقاد به خالقیت خداوند یکتا، مهم ترین قدم در تنظیم روابط انسان ها را برداشته است. پیروان مکتب توحید بر این امر ملزم هستند که وحدتی بر مبنای کرامت انسانی ایجاد کنند. بر این اساس، اسلام، راهبرد سیاسی خود را بر مبنای حفظ صلح و سلم طراحی نموده، پیروان مکتب اسلام را به دارالسلام فرا می خواند: و الله یدعوا إلی دار السلام و یهدی من یشاء إلی صراط مستقیم (یونس، ۲۵)
ترجمه: خداوند به سرای امن و امان و آرامش و اطمینان دعوت می کند. و هر کس را بخواهد به راه راست هدایت میکند.
همچنین صلح را خیر می داند (و الصلح خیر) (نساء: ۱۲۸)
ترجمه: و صلح بهتر است.
و صلح را فرمانی جامع و برای همگان مطرح می کند. و تاکید دارد: (یا أیها الذین آمنوا ادخلوا فی السلم کافة و لا تتبعوا خطوات الشیطان إنه لکم عدو مبین) (بقرة: ۲۰۸)
ترجمه: ای کسانی که ایمان آورده اید! همگی به صلح و آشتی در آیید، و از گام های اهریمن پیوری نکنید بی گمان او دشمن آشکار شماست.
در نتیجه جهاد نیز تنها به عنوان ابزاری برای حفظ مسلمانان در مقابل تجاوز، تهدید، ظلم و فتنه تبیین شده و جنگی است مشروع در راه دفاع از حقوق و بقای انسان ها و نظم عمومی و جلوگیری از تجاوز و بی عدالتی و فتنه و ناامنی. در حقیقت، جهاد همیشه خصوصیت دفاعی، تأدیبی و بازدارنده را داشته است و هرگز به عنوان یک اقدام متجاوزانه (در اندیشه اصیل اسلامی) تلقی نشده است.
پس بر اساس شریعت اسلامی، نخستین و مهم ترین اصل در دعوت مردم به اسلام، شیوه هدایت فکری مردم از طریق استدلال و تقویت روح تفکر و تعمق در مردم است. بر اساس این شیوه، یکی از اهداف مقدماتی انبیاء ایجاد زمینه هدایت و دعوت به صلح و سلم است. و آرامش، نقطه مقابل فساد و فتنه گری است که از دید قرآن کریم باعث هلاکت نسل است. از دیدگاه اسلام صلح و سلم تنها در جوامعی برقرار می گردد که اعتقاد توحیدی و تسلیم شدن در برابر خداست. در مقابل، آرامش و صلح کاذب قرار دارد که صرفاً برای سرپوش نهادن بر اختلافات لاینحلی است که سعی می شود به دلایلی با سکوت به آن ها پاسخ داده شود.
بنابراین با توجه به معنای سلم این سؤال مطرح می شود که اگر اسلام بر پایه سلم بنا شده، پس آیا جنگ قابل پذیرش است؟ در پاسخ باید گفت از دیدگاه اسلام، جنگ از جمله ابزارهای تحقق صلح در برابر گروهی است که منطق در برابر آن ها کارساز نیست و عقاید باطل و فاسد خود را می خواهند بر مردم تحمیل کنند. لذا جهاد ابزار گسترش حاکمیت اسلامی بر آن ها و اعمال قوانین برای ایجاد صلح واقعی است.
اساس حرکت انسان در جهان بینی اسلامی بر مبنای رضایت خداوند و تحقق اراده ای الهی بنیان نهاده شده و بی تردید مقوله صلح نیز از این قاعده مستثنی نیست. بر این اساس اسلام صلح را نه مفهومی سلبی و در فقدان جنگ؛ بلکه مفهوم و وضعیتی ایجابی می پندارد که علاوه بر نبود جنگ متوجه وجود امنیت فراگیر است که توام با عدالت بوده و نهایتاً زمینه ساز تربیت انسان ها میباشد.
از آن گذشته اسلام به عنوان دینی ناظر بر ابعاد وجودی، فردی و اجتماعی جایگاه ویژه ای برای مناسبات انسانی در قالب حکومت ها و جوامع قائل است و بدون شک صلح و جنگ به عنوان دو مفهوم اصلی در این زمینه مورد توجه بوده اند.
مبنای انسانی صلح نیز، اصول حق، عدالت و کرامت انسانی است. در حقیقت، صلح هدفی متعالی که مبنای امنیت، توسعه و سایر ارزش های انسانی است. تحقق صلح هم در نگاه پیامبر (صلی الله علیه وسلم) و روایات، سه شرط دارد: رضایت و خشنودی حق تعالی؛ رعایت حلال و حرام الهی؛ در خواست دشمن یا طرف مقابل یعنی جوامع، ملت ها و اقوام دیگر. شرط سوم بیانگر این است که اگر دشمن قصد جنگ و کاربرد خشونت را داشت و با صلح و سلم مخالف بود، در برابر او چاره ای جز جنگ نیست؛ اما اگر خواست او، صلح بود آن گاه بر جامعه اسلامی روا است که به چنین خواسته ای بنا به فرمان الهی احترام گذارد. چرا که این امر به نوعی مراعات اصل کرامت انسانی است.
برای اینکه صلح ایجاد، تحکیم و تداوم یابد اصولی را باید در نظر گرفت که عبارت است از:
۱.اصل وحدت بشر
در اسلام، الله متعال اصل بشر (آدم علیه السلام) را از ترکیبی روح خداوند و پیکر خاکی آفریده است به این اساس همه انسان ها از آدم و آدم از خاک ساخته شده است و هیچ تفاوتی میان بشر از لحاظ آفرینش و نژاد و قوم و رنگ و تفاوت های دیگر قايل نمی شود.
خداوند متعال در باب وحدت اصل بشر چنین فرموده است: (یا أیها الناس اتقوا ربکم الذی خلقکم من نفس واحدة و خلق منها زوجها و بث منهما رجالا کثیراً و نساء) (النساء:۱)
ترجمه:ای مردمان! از روردگارتان بپرهیزید. پروردگاری که شما را از یک انسان بیافرید و همسرش را از نوع او آفرید، و از آن دو نفر مردان و زنان فراوانی منتشر ساخت.
حتی اینکه اسلام نوعی رابطه وحدت و همزیستی انسان را با حیوانات و سایر موجودات نیز به اساس اشتراک در روح برقرار می سازد. خداوند متعال در ابن باب فرموده است: (و ما من دابة فی الارض و لا طائر یطیر بجناحیه إلا أمم أمثالکم) (الانعام: ۳۸)
ترجمه: و هیچ جنبده در زمین و هیچ پرنده ای که با دو بال خود پرواز می کند وجود ندارد مگر این که گروه هایی همچون شمایند.
پس اسلام با استناد به مبدأ عام (اصل وحدت بشر) به انسان از یک دیدگاه بسیار عمیق و فراگیر می نگرد و تعامل می نماید. با این دیدگاه (وحدت بشر) اسلام صلح و سعادت را برای همه بشریت می خواهد و برتری های چون: نژاد، قوم، خون، رنگ، زبان و امثال آن را که در دوره های مختلف و در میان اقوام و مذاهب و مکاتب مختلف انسانی معیارهای برتری جویی و تفاوت های طبقاتی میان بشر گردیده است، را یکسره مردود می شمارد.
۲. اصل تکریم انسان
انسان از دیدگاه اسلام مخلوق برگزیده و خلیفه خداوند در روی زمین است: (و إذ قال ربک للملائکة إنی جاعل فی الارض خلیفة)(البقره: ۳۰)
ترجمه: زمانی پروردگارت به فرشتگان گفت: من در زمین جانشینی بگمارم.
خداوند این مخلوق برگزیده خود را جایگاه بلندی بخشید: (و لقد کرمنا بنی آدم و حملناهم فی البر و البحر و رزقناهم من الطیبات و فصلناهم علی کثیر ممن خلقنا تفضیلا)(اسراء: ۷۰) ترجمه: ما آدمی زادگان را گرامی داشته ایم، و آنان را در خشکی و دریا حمل کرده ایم، و از چیزهای پاکیزه و خوشمزه روزی شان نموده ایم، و بر بسیاری از آفریدگان خود کاملاً برتری شان داده ایم.
صاحب روح المعانی در تفسیر این آیت کریمه چنین می گوید: «یعنی ما همه فرزندان آدم؛ نیکوکار آنان را، دارای شرافت و بزرگواری و نیکویی های زیادی که در حساب نمی گنجد، گردانیده ایم…» از لحاظ: آفرینش و هیأت ذاتی، عقل، بیان، صورت زیبا، … استعداد کسب عقاید و اخلاق … بر سایر حیوانات برتری یافت.
اسلام با این دیدگاه به انسان، هرگز طرفدار ذلت و خواری و سرکوب و نابودی انسان نیست. تکریم انسان در سنت و سیرت عملی پیامبر گرامی اسلام بسیار واضح و روشن است، احترام به نفس و روح انسان، حتی اگر از هر عقیده و آیینی بوده باشد.
تکریم انسان در اسلام در حساس ترین حالات به صورت بی نظیر تأکید و رعایت گردیده است: در میدان جنگ با دشمن مخالف عقیده، ممنوع بودن قتل زنان، کودکان، کهن سالان، راهبان و صومعه نشینان، اسیران، زخمیان، فراریان از جنگ.
۳. اصل تعاون و همکاری به خیر و نیکی
اسلام اساس و لازمه وحدت اصل بشری و جهانی بودن رسالت خود را مبدأ شناخت، تعاون و همکاری به خیر و نیکی اعلام نمود.
حکم عام قرآن کریم تعاون به خیر و نیکی و امتناع از هر گونه همکاری به گناه و ظلم و تجاوز است: (وتعاونوا علی البر و التقوا و لا تعاونوا علی الاثم و العدوان)(سوره المائده ۲) ترجمه: در راه نیکی و پرهیزگاری همدیگر را یاری و پشتیبانی نمایید، و همدیگر را در راه تجاوز و ستمکاری یاری و پشتیبانی مکنید.
تعاون و همکاری به نیکی در اسلام جنبه ایجابی، فعال بودن و سازندگی دارد اسلام روابط بین الملل را بر اساس وجیبه رساندن دعوت اسلام به همه بشریت مثبت، فعال و در جهت خیر و نیکی و سعادت دارین بشریت پی ریزی می کند.
در طول تاریخ و در دنیای امروز دیده شده که سایر ملل جهان در عرصه روابط بین الملل با بهانه های مختلف (منافع ملی، امنیت ملی، هم پیمانی) بیشتر تعاون و همکاری به حق تلفی، استعمار و استثمار، ظلم و تجاوز وبرتری خواهی تبانی و همکاری می نمایند.
در حالیکه اسلام هر گونه تعاون و همکاری به بدی و ظلم و تجاوز را تحت هیچ شرایطی و با تمسک به هیچ گونه دلایل و بهانه های منفعت و تفوق طلبی و غیره مشروع نمی داند.که این خصوصیت بی مانند منحصر به اسلام است. این آیت قرآنی قابل مکث و تعمق است: (تتخذون أیمانکم دخلاً بینکم أن تکون أمة هی أربی من أمة)(النحل، ۹۲)
ترجمه: شما نباید به خاطر اینکه گروهی، جمعیت شان از گروهی دیگری بیشتر است، سوگند های خود را وسیله خیانت و تقلب و فساد قرار دهید.
نیکی و نگهداری پیوند انسانی و خویشاوندی حتی با غیر مسلمان اهل حرب (با حفظ هوشیاری و عدم ضرر به مسلمانان) از آموزه های اسلام است: روایت بخاری به ارتباط داستان اسماء بنت ابوبکر با مادرش گواه این اصل است که پیامبر اسلام برایش فرمود: با مادرت نیکی کن.
۴. اصل رفتار و گفتگوی نیکو
خداوند متعال پیامبر و مسلمانان را به رسانیدن پیام اسلام به همه انسانهای روی زمین مکلف ساخته، و آنان را در برقراری روابط و رسانیدن پیام اسلام با دعوت نیکو و رفتار و گفتگوی نیکوتر امر نموده است، آنجا که قرآنکریم دستور داده است: (ادع إلی سبیل ربک بالحکمة و الموعظة الحسنة) (النحل: ۱۲۵)
ترجمه:مردمان را با سخنان استوار و به جا و اندرزهای نیکو وزیبا به راه پروردگارت فراخوان، و با ایشان به شیوه هر چه نیکوتر و بهتر گفتگو کن.
و در آیت دیگری نیز چنین میفرماید: (ولا تجادلوا أهل الکتاب إلا بالتی هی أحسن) (العنکبوت: ۴۶)
ترجمه: با اهل کتاب جز به روشی که نیکوتر باشد، بحث و گفتگو مکن.
پس همه مسلمانان با پیروی از پیامبر اسلام، مکلف به تبلیغ پیام اسلام با روش نیکو و گفتگوی زیبا و مسالمت آمیز اند. ایجاد روابط، روحیه تعارف و تعاون، همکاری و همگرایی و گفتگوی مبتنی بر تفاهم و منطق و برهان از اصول پذیرفته شده اسلام است. اسلام گفتگوی همراه با حسن نیت و روحیه تفاهم و همزیستی در برقراری روابط میان افراد و گروه ها، بر تقابل و برخورد ستیزه جویانه و قهرآمیز ترجیح می دهد.
۵. اصل نگهداشت عدل و انصاف
اسلام اصل برقراری روابط نیک و نگهداشت عدل و انصاف با دشمنان خود به گونه ای بی مانندی تاکید ورزیده است. چنانچه قرآنکریم اصول عادلانه را در این قول الله متعال تاکید نموده است: (لا ینهاکم الله عن الذین لم یقاتلوکم فی الدین و لم یخرجوکم من دیارکم أن تبروهم و تقسطوا إلیهم إن الله یحب المقسطین) (الممتحنة: ۸)
ترجمه:خداوند شما را باز نمی دارد از این که نیکی و بخشش بکنید به کسانی که به سبب دین با شما نجنگیده اند و از شهر و دیار تان شما را بیرون نرانده اند، خداوند نیکو کاران را دوست می دارد.
و در آیت دیگری مسلمانان را به این امر مکلف ساخته فرموده است: (ولا یجرمنکم شنآن قوم علی ألا تعدلوا اعدلوا هو أقرب للتقوی) (المائدة: ۸)
ترجمه: و دشمنانگی قومی شما را بر آن ندارد که دادگری نکنید. دادگری کنید که دادگری به پرهزگاری نزدیک تر است.
۶. اصل قدسیت عهد و پیمان
عهد پیمان و التزام به آن یک اصل مهم دینی در شریعت اسلام است. که در سر لوحه این اصل: عهد و پیمان انسان با پروردگارش می باشد: (ألم أعهد إلیکم یا بنی آدم أن لا تعبدوا الشیطان إنه لکم عدو مبین. أن اعبدونی هذا صراط مستقیم) (یس:۶۰ – ۶۱)
ترجمه: ای آدم زادگان! مگر من به شما سفارش ننمودم و امر نکردم که شیطان را پرستش نکیند، چرا که او دشمن آشکرا شماست؟ . و اینکه مرا بپرستیدو بس که راه راست همین است.
اسلام اصل عهد و پیمان را به خداوند نسبت می دهد. و به وفا و التزام به عهد و پیمان امر می نماید: (و أوفوا بعهد الله إذا عاهدتم) (النحل:۹۱)
ترجمه: به پیمان خدا وفا کنید هرگاه که بستید، و سوگندها را پس از تأکید نشکنید.
نیازمندی مردم افغانستان به صلح
صلح و امنیت از نیازهای حیاتی هر جامعه بوده از همین رو، فلسفه وجودی دولت و یکی از مکلفیت های اساسی آن حفظ صلح و ثبات در کشور می باشد که تحقق آن نه تنها وظیفه دولت بلکه همه ای مردم میباشد. افغانستان کشوری است که در طول حیات خود، همواره به اشکال متنوع از خطرات و تهدیدات با منشأ درونی و بیرونی مواجه بوده است و هر روز نیز بر پیچیدگی، چند لایه شدن و تنوع آن افزوده میشود. افغانستان به واسطه قرار گرفتن در قلب آسیا، هیچگاه از بحث چگونگی تأمین امنیت خود فارغ نبوده است و این امر نه موضوعی مختص امروز؛ بلکه مسئله ی پایدار در طول تاریخ این کشور بوده است .
پس از سال ۲۰۰۱م، افغانستان بعد از یک دوره جنگ با اتحاد جماهیرشوروی، جنگ داخلی و سقوط رژیم یا امارت اسلامی طالبان، شروع برنامه های بازسازی، حضور و مشارکت فعالانه مردم در سرنوشت کشور خود به خصوص با روی کار آمدن دولت جدید، پرداختن به مسأله امنیت و ثبات اجتماعی و استقرار نظم، در جامعه یک نیاز پنداشته میشد.
نظام سیاسی جدید با حمایت نیروهای حافظ صلح و امنیت بین المللی روی کار آمد. که مردم را امیدوار بر برچیده شدن سفره شوم جنگ از افغانستان نمود، ولی چنین آرزوی تا امروز به تحقق نپیوست. بر عکس هر روز دامان آن وسیع تر، پیچیده، ویرانی و قربانی آن بیشتر گردیده است.
افغانستان جز کشورهای است که در سال های آینده و حتی در میان مدت، هم چنان دچار بحران های سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی بوده و خشونت ها و ناامنی ها با وجود سقوط طالبان از قدرت در سال ۲۰۰۱، و تشکیل دولت جدید افغانستان تداوم خواهد داشت. اینکه چه عوامل و نیروهایی باعث استمرار و آشفتگی های سیاسی، ناامنی ها و بی ثباتی و افراط گرایی و تروریسم در افغانستان می گردد به پیچیدگی های سیاسی، قومی و مذهبی این کشور و دشواری های حل مسائل آن مربوط می شود. وجود نیروها و بازیگران متعدد و گاه متعارض، رقابت بازیگران در افغانستان، قومیت گرایی و گرایش های سیاسی متفاوت به احزاب متعدد، فقدان قانونمداری، نبود قدرت مرکزی – واحد حاکم در افغانستان و سکو قرار دادن افغانستان به عنوان دسترسی به اهداف دراز مدت توسط کشورهای رقیب و قدرتمند و سایر موارد دیگر، بخشی از پیچیدگی مسائل افغانستان را تشکیل می دهد. دولت مکلفیت دارد تا با روی دست گیری برنامه های منظم، معقول، دقیق و مطابق نیازمندی جامعه در جهت تحکیم صلح و تامین امنیت در کشور کارهای مفیدی را انجام دهد. در افغانستان برنامه ها و نهادهای متعددی برای تحکیم صلح و تامین امنیت ایجاد گردیده به خصوص در جریان حکومت آقای کرزی که امکانات و هزینه های هنگفتی هم در این راستا به مصرف رسیده اند. ولی این نهادها و هزینه های سر به فلک کشیده، نه کار به جای پیش برده اند و نه نتایج آن چنانی را در پی داشته اند همین امر موجب تجارتی سازی مفاهیم صلح و امنیت را در پی داشته است.
در افغانستان از پول های هنگفتی که توسط سازمان های بین المللی برای بازسازی دوباره کشور کمک صورت گرفت سوء استفاده های زیادی شد که برعلاوه اینکه زیربناهای برای کشور ساخته نشد و یا کم تر بهره برداری شد، بی اعتمادی جامعه جهانی را نیز در پی داشت. همین امر موجب شد، تا کمک ها کمتر شده و ساحه استفاده آن محدود شود و در کنار آن تحت نظارت سازمان ها، پروژه های که نیازهای اولیه مردم را مرفوع سازد در فهرست قرار گرفت ولی زمینه شغل و فعالیت مستمر افراد را در پی نداشت. در رابطه به وضعیت بحرانی امنیت نیز به همین شکل عملکرد رهبران و افراد زیر دست آنها باعث وخیم شدن وضعیت امنیتی و سیاسی کشور گردیده است که در اینجا به صورت خلاصه به آنها می پردازیم.
ایجاد نهاد های موازی و نیروهای موازی با نهادها و نیروهای قانونمند کشور و به مصرف رسانیدن پول های هنگفت در راه های ناموجه باعث بدتر شدن اوضاع، گسترش ناامنی ها و ازدیاد بی اعتمادی های مردم نسبت به ظرفیت کاری نظام حاکم و برنامه های ارائه شده از سوی آن شده اند. از سویی هم، با تجارتی شدن این عرصه های مهم و افراد و حلقات استفاده جو و دخیل در همچو پروسه ها به جای این که برای تحکیم صلح و تامین امنیت در کشور کار کنند، برای رسیدن به آرزوهای شخصی خود و به خاطر گرم نگه داشتن بازار برنامه های تحکیم صلح و تامین امنیت، در پی ناامن سازی مناطق متفاوت کشور بوده اند و می باشند. ایجاد کمیسیون تحکیم صلح و بعد از آن تاسیس شورای عالی صلح و هزینه کردن صدها میلیون دالر از مجراهای یاد شده از جمله کارهای بی مورد و بی اثر بوده اند. صدها میلیون دالر که از مجرای نهادهای موظف در جهت تحکیم صلح بدون در پی داشتن کدام نتیجه ای مثبت و چشم گیر به مصرف رسیدند، اگر در جهت آموزش و آگاهی دهی مردم و تامین ارتباطات مستقیم در میان مردم به مصرف می رسید، به مراتب نتایج سازنده تر و مفیدتر می داشتند. از سویی هم، فقط با گرفتن اسلحه از شانه های افراد و یا هم تدویر جلسات امکان تحکیم صلح وجود ندارد، چون صلح یک پدیده ای درونی است و به محتوای درونی و طرز نگرش و باورهای افراد ربط دارد. از این رو، برای تحکیم صلح پایدار در کشور، باید ذهنیت سازی و ظرفیت سازی شود و مردم در قبال حد ارزشمندی و مکلفیت های زندگی خود آگاهی لازم به دست آورده و برای مفید زیستن و مسؤلانه زیستن آموزش داده شود.
همچنان، ایجاد ساختارهای موازی با نیروهای منظم دولتی در سکتورهای امنیتی کشور، مانند ملیشه های قومی و محیطی و توزیع اسلحه برای افراد غیر مسؤل، باعث آن شد تا از یک طرف قسمتی زیادی از اسلحه و امکانات دولت حیف شوند و از سویی هم مجراهای وسیع برای رسیدن اسلحه به باندهای خرابکار، گسترش ناامنی و محدود ساختن حاکمیت قانون در کشور باز شوند. بسیاری از اسلحه و امکاناتی که در اختیار افراد مسلح محلی قرار گرفت یا در مقابل مردم و دولت استفاده شد و یا هم به کسانی سپرده شد که در مقابل دولت و مردم قرار دارند.
همچنان، بسیاری از مناطقی که امروز ناامن اند و در کنترل مخالفین قرار دارند، اول برای افراد مسلح محلی سپرده شده بودند و رفتار و حرکات نادرست افراد مسلح محلی باعث شد تا مردم ترجیح دهند که همکار مخالفین دولت باشند نه همکار باندهای تبهکار زیر نام دولت. بسیاری از فتنه ها و نفاق های موجود در کشور نتیجه ی همچو برنامه های مضر و نامعقول می باشند. انجام همچو کارهای نادرست از سوی دولت و به میان آوردن مجراهای استفاده جویی برای استفاده جویان و تجار خون و تفنگ باعث بدتر شدن اوضاع در کشور و ایجاد فاصله های جدی میان مردم و دولت گردیدند. به همین ترتیب، بعضی از چهره های کم ظرفیت و استفاده جو که مسؤلیت های مهم را در نهادهای امنیتی و دولتی به دوش گرفتند، به جای انجام مکلفیت های وظیفوی خود، در پی ایجاد باندهای خرابکار، توزیع اسلحه به افراد نامطلوب، آزار و اذیت مردم و راه اندازی رقابت های ناسالم در سطح قریه و ولسوالی شدند، تا ضمن بر هم زدن ثبات و امنیت در مناطق امن و تحت کنترول دولت، در پی تاراج معادن و رونق دهی بازار قاچاق مواد مخدر و استفاده جویی های انسان های بد نیت و فرصت طلب، در کنار دیگر فاکتورها زمینه های بحرانی شدن اوضاع در کشور را مساعد ساختند و می سازند.
در کنار مشکلات داخلی که ما ملت افغانستان اعم از مردم و تمام افرادی که در رأس حکومت فعالیت دارند، در بوجود آوردن آنها نقش داریم، و از این وضعیت سایر کشورها سوء استفاده کرده و بستر مناسبی را برای دخالت های آنها فراهم نمودیم. چنانکه با وقوع یازدهم سپتامبر ۲۰۰۱م، آمریکا زیر پوشش دفاع از منافع و امنیت ملی، توانست متحدین منطقه ای و جهانی خود را قناعت داده تا همراه با آمریکا در برابر طالبان جبهه ای واحد را تشکیل دهند. زمانیکه اکثریت مطلق کشورها، من جمله روسیه، چین، هند، پاکستان و ایران به حمله بالای افغانستان لبیک گفتند، هر یک از این کشورها به فکر حفظ امنیت، منافع و اهداف ملی (کوتاه مدت یا دراز مدت) خود درافغانستان شدند.
از زمان حضور نیروهای ائتلاف و آمریکا در افغانستان هر یک کشورهای فوق منفعت آن چنانی دریافت ننموده اند. چنانکه پاکستان با در پیش گرفتن و تداوم سیاست عمق استراتیژیک خود در افغانستان و استفاده از طالبان به عنوان یکی از اهرم های نهادهای استخباراتی و نظامی خود، و در کنار آن به بهانه مبارزه با تروریزم میلیون ها دالر را از دست داده است. و از سوی دیگر، جنگ افغانستان جز به حاشیه رفتن و تخریب روابط خود با سایر دول، وضعیت بد اجتماعی – سیاسی و وضعیت اقتصادی ناگوار چیزی دیگری حاصل نکرده است. ایران هم به سبب بحران اقتصادی داخلی ناشی از تحریم های شدید اقتصادی ایالات متحده، باید از نو سیاست خود را میان ثبات اقتصادی و حمایت از گروه های مسلح تعریف نماید. و روسیه از حضور نظامیان آمریکایی در کنار منطقه امن خود ناراحت است و آنرا خطری برای امنیت ملی خود قلمداد میکند. چین وضعیت بدامنیتی را در منطقه به نفع پروژه های کلان اقتصادی از جمله راه ابریشم نمی داند. از همین رو تحقیقات در این زمینه نشان میدهد که چالش اوضاع بدامنیتی به نفع هیچ یک از کشورهای منطقه نبوده و این موجب رقابت های شدید میان کشورهای منطقه یی و جهانی شده است. که این رقابت ها پای این کشورها را در حوزه گفتگوهای صلح و جنگ افغانستان کشانیده است. کشورهای که میان هم دیگر خود رقابت دارند به خصوص روسیه – ایالات متحده، هند – پاکستان، ایران – ایالات متحده، ایران – سعودی، فرآیند مذاکرات صلح افغانستان را متأثر ساخته است.
افغانستان پس از سال ۲۰۰۱م، یک دوره نسبتاً آرامشی را سپری نمود که این آرامش مؤقتی در سال ۲۰۰۶ از بین رفت و به مرور زمان حملات تروریستی افزایش یافت که ریشه های آن در بیرون از افغانستان و به صورت مشخص در پاکستان است و در این سال های اخیر توسط چین، ایران و روسیه مورد حمایت نیز قرار گرفته اند. این کشورها مخصوصاً پاکستان توانمندی تأثیر گذاری بر نیروهای افراطی را دارد. این بدان معنا نیست که ما تمام ضعف ها و مشکلات خود را در ورای مرزهای خویش ببینیم. قابل انکار نیست که مشکلاتی در داخل کشور هم وجود دارد که باید در حل آن کوشید. مانند اجماع ملی در رابطه به صلح، میان مردم و ساختار نهادها و افرادی که در داخل افغانستان وجود دارند، شکل نگرفته است.
در اخیر به آمار تلفات و هزینه اقتصادی جنگ افغانستان میان سال های ۲۰۰۱م الی ۲۰۲۰م، میپردازیم تا دیده شود که افغانستان تا چه اندازه به لحاظ انسانی و سایر ابعادی که انسان برای بقای خود به آن ها نیاز دارد. طبق ارزیابی نهادهای(IPPNW), (PSR) و (PGS) از سال ۲۰۰۱ الی ۲۰۱۳، به تعداد ۲۰۰۰۰۰ تن در جنگ افغانستان کشته شده اند. که حدود ۲۱۷۹۹ تن غیرنظامی از سال ۲۰۱۴ الی ۲۰۲۰ کشته شده اند. و مطابق گفته های آقای اشرف غنی ۲۸,۵۹۲ سرباز نظامی و پولیس بین سالهای ۲۰۱۵ الی ۲۰۱۸ کشته شدند.
هزینه اقتصادی جنگ نزد دولت افغانستان محاسبه نگردیده است. پس مجبوریم از تحقیقاتی که دانشمندان پوهنتون آکسفود انجام داده اند، ذکر نماییم. ارزیابی مجموعی هزینه اقتصادی جنگ افغانستان معادل است به ۲۰,۸۱۵ میلیارد دالر حال آنکه بودجه انکشافی کشور به ۲ میلیارد دالر (۷۳۷.۱۶۱ میلیارد افغانی ) میرسد.
تعداد رهبران، نهادها و احزابی که دم از صلح می زنند زیاد است. ولی منشأ مشکل اینجاست که حکومت و گروه مخالف دولت به علت ترس از خلع سلاح یکجانبه، و با استفاده از قوه زور و خشونت، گفتگوهای صلح با عدم موفقیت روبرو می شود. زیرا این اطمینان وجود ندارد که رقیبان از یکدیگر تبعیت کنند. ترس از آن دارند که حریفان، ضربه اول را وارد سازند. لذا به جمع آوری سلاح و کاربرد خشونت ادامه می دهند و همواره گمان میکنند که طرف دیگر از آنها سبقت گرفته است. این سوء ظن و عدم اطمینان، به ادامه فعالیتهایی منتهی می شود که مشوق جنگ و تهدیدی برای صلح است.

نتیجه گیری
در مقام جمع بندی این چنین بر می آید که هستی شناسی صلح در اسلام چیزی فراتر از روابط عاری از تنش میان کشورها که عضوی جامعه جهانی هستند، تلقی شده و در آن بر نقش فرد، خانواده، جامعه و نهایتاً اجتماع بزرگ تر جهانی در تحقق صلح تأکید می شود.
در نهایت، اسلام در مورد صلح هر دو نگاه سلبی و ایجابی را همزمان در کنار خود دارد. اسلام با ایجابی دانستن، اخلاقی و عادلانه دیدن و فراگیر تصور کردن صلح و تمرکز بر انسان و نوع بشر و نیازهای فطری او از یک سو و از سوی دیگر با ربط تحقق صلح به توحید و رضای حق تعالی و با ارزش ساختن آن و همراه با رعایت مقتضایت و شرایط زمانی و مکانی به لحاظ تئوری، توانایی تحقق صلح پایدار را داراست. بنابراین، گفتنی است اسلام به دلیل داشتن نگاه توحیدی و توجه به کرامت و ارزش های انسانی و یکسان انگاشتن هویت ابتدایی افراد (انسان بودن)، دارای مبنای عمیق تری برای تحقق صلح پایدار نسبت به لیبرالیسم، که در حقیقت بر ارضای تمایلات و خواهش های مادی انسانی افراد تاکید دارد، می باشد.
قرآن کریم در بحث صلح به روابط مسالمت آمیز و برادرانه و انسانی میان مسلمانان و هم چنین روابط حسنه میان مسلمانان و غیر مسلمانان اشاره دارد.نوعی مدارا با دیگران، نیکی کردن و به عدالت رفتار کردن با کسانی که در امر دین با مسلمانان نجنگیده اند.
ولی به صورت کلی؛ صلح یک فرآیند پیچیده، چند علتی، مبهم، و دارای بنیان های جامعه شناختی است و به خیلی از مسائل دیگر قومی، فرهنگی، ایدئولوژیک و … مربوط است. نگاه تک بعدی به صلح نمی تواند موفقیت آمیز باشد. اطرافی که در آن نقش اساسی را بازی می کنند از جمله بازیگران اصلی و بازیگران پشت پرده که برای رسیدن به صلح اهداف خود را در نظر دارند. ازهمین رو، هر یک برای رسیدن به اهداف مورد نظر خود تلاش می ورزند و حتی این مسئله موجب تعارض میان اهداف گردیده و پروسه و مذاکرات صلح را به خطر مواجه می سازد پس طوری تنظیم داده شود که هر دو طرف مخاصمه با هم به تفاهم رسیده و نوع نتیجه مذاکره را برد- برد سازند.
برای اینکه صلح در افغانستان نتیجه بخش باشد ابتدا باید یک فکر واحد و منسجم میان نخبه گان شکل گیرد بعدا اجماع ملی، در قدم بعدی اجماع منطقه ایی و در اخیر اجماع جهانی به وجود آید. البته این یک روند طولانی می باشد و برای اینکه به صلح پایدار برسیم نیاز داریم به یک مدت زمان طولانی. ولی به نظر بنده، کلید صلح در دستان ملت افغانستان است. هرگاه اگر همه مردم افغانستان متحد و یکپارچه باشند بی تردید وضعیتی را که خواهانش هستیم به زودترین فرصت بدست خواهیم آورد. افغانستان به صلح پایدار نیاز دارد صلحی که ارزش های انسانی، عدالت، توسعه و امنیت را تحت پوشش خود قرار دهد. صلحی که افراد بدون دغدغه ناامنی عینی و ذهنی، به زندگی خود به صورت مسالمت آمیز ادامه دهند.

فهرست منابع
۱.حکمت و حکروایی (در سپهر سیاست خارجی افغانستان)، دکتور فرامرز تمنا، هرات، انتشارات احراری، جلد اول، چاپ اول، سال ۱۳۹۸.
۲. کلودزیچ، ادوارد، امنیت وروابط بین الملل، نادر پورآخوندی، تهران، پژوهشکده مطالعات راهبردی، چاپ دوم، سال ۱۳۹۰.
۳. عظیمی، محمد عظیم؛”درآمدی بر امنیت ملی افغانستان”،کابل، نشرنگار،سال ۱۳۹۵.
۴. بررسی مقایسه ای مقوله صلح پایدار از منظر اسلام و لیبرالیسم اخلاقی (کانتی)، محمد حسین جمشیدی و دیگران، مجله ی سیاست دفاعی، سال بیست و چهارم، شماره ی ۹۷، زمستان۱۳۹۵.
۵. فرهنگ علوم سیاسی،علی آقا بخشی و مینو افشاری راد، تهران، چاپار، چاپ دوم، ۱۳۸۶.
۶. افغانستان؛ بحران مزمن و راه حل آن، دکتر عبدالقهار سروری، نشر پرند، کابل، سال ۱۳۹۷.
۷. تداوم سیاست عمق استراتیژیک پاکستان وناکامی گفتگوهای صلح افغانستان، غنی عمار، فصلنامه دیپلماسی و مطالعات بین المللی، سال چهارم، شماره یازدهم، بهار ۱۳۹۸.
۸. آینده صلح در افغانستان؛ کشمکش های منطقوی و استراتیژی های جهانی، اجمل جلال، تحلیل ژورنال، سال ششم، شماره پنجم و ششم، سال ۱۳۹۸.
۹. روابط بین الملل در اسلام، دکتور عنایت الله خلیل هدف.
۱۰. اسلام و روابط بین الملل، دکتر حسین پور احمدی، تهران، نشر دانشگاه امام صادق، چاپ اول، ۱۳۸۹.

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

شما میتوانید از برچسب ها و ویژگی های HTML هم استفاده کنید: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>

بالا