صفيه اولين زن مسلمان است كه به منظور دفاع از دين خدا مشركي را بكشت

تهيه كننده:مرجان يوسفي فارغ التحصیل شرعیات

صفيه دختر عبدالمطلب

اين بانوي با اصل ونسب وعاقل وبا وقار كيست كه هزاربا ر مردان ازاو حساب مي برند ؟وبرايش ارج واحترام قايلند؟
اين زن با عزم و اراده كيست كه اولين جنگ آور را براي مسلمانان،پرورش داد كه شمشير را در راه خدا از نيام كشيد؟
اين بانو صفيه،دختر عبدالمطلب بن هاشم،و مادرش:هاله،دختر وهب،خواهرآمنه،مادر گرامي پيامبر(ص)است.شوهر اولش حارث بن حرب بود كه در گذشت وشوهر دومش عوام بن خويلد ،برادر خديجه همسر پيامبر(ص)وپسرش،زبير بن عوام،حواري جان بركف وپايدارپيامبر(ص) بود.
وقتي خداي قادر،پيامبر خود رابا دين هدايت وحق مبعوث فرمودواورا بشارت دهنده وبر حذردارنده براي بشر فرستاد ،ودستورداداز خوشاوندان ونزديكان خود شروع كند؛حضرت محمد(ص)خاندان عبدالمطلب را فراخواند خطاب به آنها گفت:
اي فاطمه،دخترمحمد،اي صفيه،دخترعبدالمطلب،اي بني عبدالمطلب،من نمي توانم هيچ کاری در حق تان انجام دهم ، یعنی شما را ازگرفت الهی نجات بخشیده نمی توانم وازآنان در خواست كردكه به خدا ايمان بياورند وآنها را تشويق وتحريك كرد كه رسالت او را تصديق كنند.
آنگاه صفيه،دخترعبدالمطلب،وپسرجوانش زبير بن عوام،به كاروان نوروخدا پرستي پيوستند.از دست قريش آنچه را چشيدند وتحمل كردند كه ديگر مسلمانان،ازطغيان وناملايمات وشكنجه،چشيدندوتحمل كردند.وقتي خدابه پيامبر(ص)وپيروان مومنش اجازه هجرت به مدينه را داد،اين بانوي هاشمي نيزمكه رابه خاطردين خود به طرف خدا وپيامبرترك وبه طرف مدينه هجرت نمود.
هرچند درآن ايام،اين بانوي بزرگوار،در حدود شصت سال ازعمرپربارش مي گذشت امادرميدان جهاد ومبارزه مؤفقیتهای داشت،كه هنوزهم تاريخ آن رابا زباني پرشگفت وبياني پرتمجيد،باز گو مي كند.از اين مواقف،دو موقف ما را كفايت مي كند:اول در روز احد ودوم در روزخندق بود.safia-bit-abdul-mutalib

در روز احد با جمعي از زنان مسلمان براي جهاد في سبيل الله،با سربازان اسلام بيرون آمد.
آب مي بردوتشنه لبان راسيراب مي كرد؛تيرها راتيز وآماده مي كرد وكمانها رااصلاح ومرتب مي كرد وباتمام احساس وحواس،جريان نبرد را زيرنظر داشت.
ناگاه صفيه ديد جزتعدادي قليل،بقيه مسلمين از کنار پيامبر دور ميشوند ومي گريزند…….
مشك آبش رابه زمين انداخت ورمح ونيزه اي رااز دست يكي ازشكست خوردگان فراری،گرفت وبسان ماده شيري كه بچه هايش در خطر باشند،حمله برد.نيزه زنان،صفوف را مي شگافت وبانوك نيزه چهره دشمنان را سوراخ ميكرد وبه مسلمين نعره مي كشيدومي گفت: واي به حالتان!از پيامبر(ص )دورجستيد!؟
همين كه پيامبر ديد،صفيه مي آيد،ترسيد جنازه برادرش حمزه را ببيندكه مثله شده ومشركين
به فجيع ترين صورت او را مثله كرده بودند،ودراين موقع پيامبر(ص)به پسر عمه اش،زبير اشاره فرمودوگفت:زبير آن زن را……زبير آن زن را داشته باش…….
زبير پيش مادر رفت وگفت:مادر دور شويد،كنار برويد،مادر جان……….
صفيه نعره كشيد وگفت:برو كنار مادر مرده.زبير گفت:مادر جان پيامبر فرمان داده است وبه تو امرمي كند كه برگردي….صفيه گفت:وچرا؟!شنيده ام برادرم مثله شده است وآنهم در راه خدا……پيامبر(ص)وقتي سخنان صفيه را شنيد،به زبيرگفت:راه راباز كندواورابگذارد.
صفيه وقتي جنازه برادرش را ديد شكمش راپاره وكبدش را بيرون آورده اند،وبيني وگوشش رابريدندوچهره اش از شكل افتاده است.طلب آمرزش روحش را كرد.وگفت:به تقديروقضاي خدا راضيم.صبر مي كنم وپاداش آن را از خدا مي طلبم. موقف واقدام صفيه در روز احد چنين بود واما در روزخندق داستان شگفت انگيز دارد.
پيامبر(ص)چنان عادت داشت كه هروقت به غزا ميرفت ومدينه را ترك مي كرد؛زنان واطفال رادر قلعه هاي محكم ميگذاشت،كه مبادادرغياب حاميان،مورد تجاوزوغدروخيانت خائنان قرار گيرند. درخندق،همسران،عمه وجمعي از زنان مسلمانان را درقلعه اي بسيار محكم وتسخير ناشدني ومطمئن نهاد.در همان وقتيكه مسلمانان در مقابل قريش وهم پيمانانش دراطراف خندق بودند،مقابله با دشمن آنها رابه خود مشغول كرده بودوبه فكرزنان واطفال نبودند.
درخندق،همسران،عمه وجمعي از زنان مسلمانان را درقلعه اي بسيار محكم وتسخير ناشدني ومطمئن نهاد.در همان وقتيكه مسلمانان در مقابل قريش وهم پيمانانش دراطراف خندق بودند،مقابله با دشمن آنها رابه خود مشغول كرده بودوبه فكرزنان واطفال نبودند.در چنين حالتي دريك بامداد زودودرهواي گرگ ميشي سحر،صفيه،شبحي راديدكه مي جنبيد،چشم وگوش را تيزكرد،دريافت،يك نفراز يهوديان به اطراف قلعه آمده است،وبه حالت برسي وتجسس در اطراف قلعه مي گشت ومي خواست بداندكه درقلعه چه كساني هستند؟…. صفيه فهميدكه اين يك نفرازجانب قوم خودبه جاسوسي آمده است،تابداندآيادرقلعه مرداني براي دفاع ازساكنان قلعه هستند،ياجز زنان واطفال كسي درقلعه نيست.
صفيه پيش خود گفت:اگراين دشمن خدا بتواند خبرمارا براي قوم خود ببرد،يهوديان،زنان مارابه سبي واسارت برده واطفال ما را برده خواهند كرد،كه براي مسلمانان مصيبتي بالاتر ازاين نيست….
درين موقع،صفيه روسري خود را سفت بست ولباسهايش را دور كمرمحكم كرد،وچوبي بزرگ بردوش نهادواز در قلعه پايين آمد،بابيداري واحتياط كامل دركمين ماند؛تا آنقدردشمن نزديك شد كه به طور يقين مي توانست به اوحمله ورشود،آنگاه قاطعانه وشيرانه به او حمله برد،وبا چوب به فرق سرش كوفت،واو را نقش بر زمين كرد…وبا عجله كاردي رابرداشت،وسراو راازتنش جدا كردوازبالاي قلعه به پايين انداخت.سربريده يهودي،تلوتلوخوران ازبالاي قلعه به پايين غلتيد،ودرجلوپاي يهوديان كه كمين كرده درپايين متوقف شد.همين كه يهوديان سر رفيق خود راديدند،بيكديگر گفتند:مافهميديم محمدزنان واطفال رابدون مدافع وحامي نمي گذارد…….آنگاه ازهمان راهي كه آمده بودندبرگشتند…
واقعازني قاطع وعاقل وقهرماني بودونمونه والگوي زن مسلمان بود….
منابع مختصري از زندگي ياران پيامبر. تاليف:عبدالرحمن رأفت باشا.مترجم:محمدطاهرحسيني.
۲-اسوه هاي راستين براي زن مسلمان. تاليف:احمد الجدع. مترجم:عبدالصمدمرتضوي

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

شما میتوانید از برچسب ها و ویژگی های HTML هم استفاده کنید: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>

بالا