زنان دعوتگر معاصر
زنان دعوتگر معاصر
ملکه سادات
در فرهنگ دینی و اسلامی ما مسلمانان،ایجاب میکند که زنان مسلمان در کنار برادران دینیشان دوشادوش آنان مسئولیت عظیم و بزرگ دعوتگری را به دوش گیرند و این بار امانت الهی را که دعوت است و زنان، نیمی از پیکر جوامع خوانده شدهاست، با تمام اصول و برنامههای آن به پیش برند. هرچند ما میدانیم که : «فرهنگ غربی به اندازهای بالای سرزمینهای اسلامی و برداشتهای فرهنگ دینی مسلمانان تأثیر گذاشتهاست که حتا سخنگفتن از شجاعت و قهرمانیهایی زنان مسلمان و دعوتگر ننگ و عیبی پنداشته میشود. بناء باید ما از گامهای ارزشمند زنان دعوتگر و مسلمان، فضایل و برتریهای آنان، نسبت به اقشار دیگر جوامع خویش، سخنان و نوشتههای بیشتری داشته باشیم. با تأسف که چنین نیستیم؛ بلکه خود را چنین مییابیم که گویا جوامع اسلامی در بخش سخن گفتن در مورد زنان دعوتگر مسموم شده باشند. و به همینخاطر در جوامع ما نام و چهرههای زنان غربی که بیدین اند، در اذهان ما پر است.[۱] به همین منظور در جوامع اسلامی از گذشته؛ تا کنون در تاریخ اسلامی زنان الگو و دعوتگری بیشمار داریم و در این مختصر «زنان دعوتگر معاصر» مورد بحث ماست، با همۀ مشکلات هنوز هم کم نیست. به همین ارتباط جا دارد که در صدر زنان دعوتگر معاصر از زینب عزالی[۲]، أمینه قطب، …و غیره نام برد.
بانو لطیفه حسن الصوری؛ همسر امام حسن البناء رحمةالله علیه؛ یکی از بانوان دعوتگر معاصراست.او در هنگام نوجوانی فقه و تلاوت قرآنکریم را در منزل پدرش آموخت.بعد از ازدواج ، تعلق خاطرش را به دعوت و جایگاه همسرش در این جریان فراوان بود.او به ارزش کار همسرش ایمان وافری داشت و به سبب احترامی که برای همسرش قایل بود همیشه او را « استاد» خطاب میکرد. و خود نیز در این مسیر گامهای ارزنده را برداشت. از جمله «زمانی که اولین دفتر اخوانالمسلمین در قاهره افتتاح شد، جهیزیهاش و تعدادی از فرشهای منزل و اشیاء و وسایلی را که به نظرش زیبا و با ارزش میآمد، به دفتر نوبنیان اخوانالمسلمین هدیه کرد. و این کارش مهر تاییدی بود بر محبّت و اعتقاد راسخش به دعوتی که تمام زندگیاش را در بر گرفته بود.»[۳]
و زن دعوتگر دیگر محترمه بانو «نعیمه خطاب» ،همسر مرشد دوّم اخوانالمسلمین، استاد حسن هضیبی رحمة الله علیه؛ وی با فکر اخوان بزرگ شده و با تمام مشکلات و وقایع پیش آمده برای اخوان، همراهشان بود، چه در جریان سال ۱۹۴۸م، و چه در جریان انحلال جماعت اخوانالمسلمین؛ همواره در کف دستش جزواتی بود که در آن خط فکری اخوان و اهداف وعملکردش توضیح و تعریف شده بود. وی در حالی که می گفت: «جوانان را دریابید چرا که مانند ملتیاند.» این جزوات را بین مردم پخش میکرد. قبل از اینکه استاد هضیبی سمت مرشد عام جماعت را بپذیرند با ایشان مشورت کرد که آیا این مسئولیت را به رغم مشکلات و تهدیدها و خطر زندانیشدن بپذیرد؟ وی با قلبی مطمئن پاسخ داد که با عشق و افتخار هر آزار و مشکلی را در مسیر پروردگار میپذیرد» برای معلومات بیشتر و زندگینامۀ این بانوی دعوتگر معاصر به لینک زیر مراجعه کنید.[۴]
و همینقسم بانو خدیجه طه الشعبینی؛ زن دعوتگر و مبارز، همسر مرشد سوم اخوان المسلمین، استاد عمر تلمسانی؛ یکی دیگر از زنان دعوتگر معاصر به شمار میرود. پدرش یکی از علمای دانشگاه الازهر بود. او زن بسیار آرامی بود و این آرامش درونی وی در سراسر زندگیاش آشکار بود.پیوسته در تلاش بود؛ تا آرامش مورد نیاز همسرش و سایر اعضای خانوادهاش را مهیا سازدو در نهان و آشکار پروای خداوند را داشت.حاصل زندگی مشترکشان، دو پسر و دو دختر میباشد. وی با صبر عاشقانه و توکل بر خدا ۱۸ سال دوران حبس همسرش را تحمل کرد.او در احترام نهادن به رای و نظرات همسرش مثال زدنی بود. به طوری که در حضور و غیاب استاد، هر کاری را که از وی میخواست انجام میداد و از هر چیزی که مورد پسند استاد نبود دوری میکرد. »[۵]
بانو زینب علی ابو النصر؛ همسر مرشد چهارم، استاد محمد حامد ابوالنصر، وی یکی از زنان دعوتگر و مبارزیاست که پدرش از کارمندان دانشگاه الازهر بود. خبر حکم اعدام همسرش را بهخاطر رضایت خداوند تحمل کرد، بعد از اینکه حکم اعدام به حبس ابد تبدیل شد، استاد از طریق عمویش برای او پیغام فرستاد که: «اگر می خواهی طلاق بگیری، این حق توست چرا که سن و سالت کم است و حق توست که هر طور که میخواهی زندگی کنی، احساس سختی نکن و جدایی حق شرعی توست.» اما او با یقین به عمویش پاسخ داد که:« او همسر و پسر عمو و پدر فرزندانم است هرگز او را رها نمیکنم و منتظرش خواهم ماند؛ تا خداوند تقدیر خویش را به اجرا برساند.دو پسر و دو دختر را پرورش داد. بعد از سپریشدن ۲۰ سال از زندانی بودن همسرش، و به راستی درک این ۲۰ سال برای هیچکس آسان نیست، در اکتبر ۱۹۷۶م، استاد از زندان آزاد شدو این بانوی ارجمند یکسال پس از آن دارفانی را وداع گفت.»[۶]
بانو زبیده عبدالحلیم مشهور؛ زن دعوتگر و مبارز معاصر، همسر مرشد پنجم، استاد مصطفی مشهوراست. او بسیاری از کتابهای اندیشه اخوان را مطالعه کرده بود و هرآنچه را خود آموخته بود به دخترانش منتقل میکرد.او صاحب سه دختر شد.همواره از جایگاه والای همسرش و بزرگی و اهمیت هدف او برای دخترانش سخن میگفت و ازآنها میخواست به پدرشان به خاطر دفاع از اسلام افتخار کنند، بعد از اینکه استاد مسئولیت «مرشد عام» را پذیرفت به خانمش گفت که من با زن دیگری ازدواج کردهام. او با تعجب پرسید: با چه کسی؟ استاد پاسخ داد: من با دعوت ازدواج کردهام. وی با لبخند گفت: من با تمام وجود در خدمت دعوت هستم.او در جدال با مشکلات زندگی، زنی شکیبا بود و این ویژگی را؛ تا هنگام لقای پروردگار با خود به همراه داشت..»[۷]
حکایتی از محترمه سناء عبدالجواد بلتاجی؛
در سرفهرست همۀ زنان دعوتگر معاصر مصر، همزمان با کودتا بخصوص در این دهۀ پسین در مورد سناء بنت عبدالجواد بلتاجی؛ همسر دکتر محمد بلتاجی زن دعوتگر و مسلمان و از اعضای جنبش اخوانالمسلمین در مصراست. نامهای را خطاب به فرزندش «أنس» که در پشت میلههای زندان داشت و دلش برایش تنگ شده بود، چنین نوشت: « أنس دوستداشتنیام و ای عزیز دلبندم! همۀ آنچه را که در اطرافم هست، خاطرات تو و خواهر شهیدت أسماء را برایم زنده نگه میکند. همچنانکه یاد و خاطرۀ پدرتان را برایم تداعی کنند. چشم به راه برگشتن تو و پدرت از زندان هستم. هرگاه به اتاقهای تان سر میزنم، شما را نمییابم. مقالهها و کتابهای تان را ورق میزنم و لباسهای تان را بو میکنم. دیوار خانهای مان به مخروبه و ویرانهای بیش میماند. هر روز صبح صدایت میکنم، ای انس من، ولی جوابی نمیشنوم! پسر دلبندم، تو و پدرت چه وقت به جمعی به هم ریختهای مان بر میگردید! خیلی جای تان برایم خالی خالیاست. من همواره منتظرتان هستم….!این شیر زن مسلمان و دعوتگر در بخش دیگری این نامه چنین مینویسد: « پسرم انس جان، آنچه در بارۀ خواهر شهیدت (أسماء بلتاجی) من را خوشحال میکند، این است که او هماکنون در جوار کسانیاست که خیلی از ما بهترند، ما نیز از خداوند متعالی میخواهیم به زودی در کنار او و بهشت فردوس آرام بگیریم! جایی که همۀ مردمانش پاک، سالم و صالح اند و مانند دنیای ما نیست که پر از انسانهای تبهکار و ددمنش است. انس دوستداشتنیام، تو را به یاد میآورم، آنگاه که در کارهای منزل و کارهای مربوط به برادرانت مرا همکاری میکردی! به ویژه آن پروندههایی دروغینی که کودتاگران برای رادمردت جعل کرده بودند را پی گیری میکردی! ولی ظاهراً خداوند ماموریتی ارزندهتر از پیگیری پروندۀ پدرت را برایت نصیب مقرر فرمود! الله تعالی اراده کرد که تو – هرچند به ظاهر در زندان هستی؛ ولی در واقع – به قرآن و نماز و دعا و ذکر بپردازی. این دستاورد عظیم را در ملاقات اخیر با تو احساس و مشاهده کردم..»[۸]این زنان نمونههای برجستۀ صبر و حُسن معاشرت با همسرانشان و خدمت به دعوت و تحمل سختی در راه دعوت، میباشند.و در این اواخر زنان مسلمان و دعوتگر معاصر» با مشکلات و رنجهای متعددی دست و پنجه نرم میکنند، بسیاری از آنان محکوم به اعدام و حتا اینکه آنان مورد اتهام بزرگ قرار گرفتند و به حبس و جریمۀ نقدی محکوم شدهاند. و در این قسمت از نوشتۀ خویش، معرّفی برخی از زنان دعوتگر را داریم که همه مشکلات زندان، رنج و تکالیف را بدوش کشیدهاند.
زنان آزاده در پشت میلههای زندان:
۱ – سامیه بنت حبیب محمد شنن؛ یکی از زنان مسلمان در عصر حاضراست، وظیفۀ اصلی این بانوی فداکار اسلام بیشتر کار خانه است. وی در منطقۀ کرداسه سکونت دارد. او را در ۱۹ سپتامبر ۲۰۱۳م، از خانهاش به تهمت قتل ۱۳ پولیس گرفتار کرده و همچنان به تهمتهای دیگری از این قبیل به وی نسبت داده اند، که وی مربوط به جماعت گروه تروریستیاست. به همینرو او را به اعدام محکوم کردهاند؛
۲ –یسرا الخطیب؛ دختر جوان و بانوی مسلمانی است که ۲۱ سال عمر دارد، وی محصل دانشکده تعلیم و تربیه در دانشگاه المنصوره است. او در همین منطقه «المنصوره» زندگی میکند. او را در ۱۲ نوامبر ۲۰۱۳م، از داخل دانشگاه «المنصوره» دستگیر و به تهمت حمل سلاح و آتش زدن دانشکدۀ هندسه و زراعت و سرقت وسایل کمپیوتر از دانشکدۀ هندسه که وی برضد اردوی مصر کار میکرده؛ تا امنیت عامه را مختل کند محکوم به حبس گردیده است؛
۳ – أسماء حمدی؛ نام زن مسلمان و بانوی دعوتگریاست که ۲۱ سال عمر دارد. او محصل دانشکدۀ طب بخش دندان، در دانشگاه الازهراست. در منطقۀ زقازق سکونت دارد. او را به تاریخ ۲۴ دیسمبر ۲۰۱۳م، از منطقۀ الشرقیه، از داخل دانشکدۀ طب دستگیر و برایش تهمت بستهاند که با خود سلاح میگرداند و رویش را میپوشاند به پنج سال زندان محکوم کرده اند و ۱۰۰ هزار جنیه مصری هم جریمه پرداخت میکند؛
۴ – آلاء السید؛ نام دختر جوان و بانوی مسلمانیاست که ۱۹ سال عمر دارد، محصل سال اول در دانشکدۀ فقه و قانون، در دانشگاه الازهراست. وی در سویس اقامت دارد. او را به تاریخ ۲۴ دیسمبر ۲۰۱۳م، از داخل حرم دانشگاه الازهر، به تهمت حمل سلاح و پوشاندن روی، گرفتار کرده و به حکم ۵ سال زندان محکوم کردهاند و ۱۰۰ هزار جنیه مصری جریمه پرداخت میکند؛
۵ – هنادی احمدی؛ نام دختر جوان و مسلمانیاست که ۱۹ سال عمر دارد. وی محصل سال اول دانشکدۀ علوم و فرهنگ اسلامی در دانشگاه الازهراست. او در منطقۀ المهندسین سکونت دارند. وی را از قاهره از داخل حرم دانشگاه الازهر به تهمت حمل سلاح و پوشش روی، به ۵ سال زندان محکوم کرده و ۱۰۰ هزار جنیه مصری جریمه پرداخت میکند؛
۶ –رفیدة ابراهیم؛ نام زن دعوتگریاست که ۲۲ سال عمر دارد، محصل سمستر چهارم دانشکدۀ تجارت در دانشگاه الازهر مصراست. او در منطقۀ البحیره سکونت دارند. او را به تاریخ ۲۴ دیسمبر ۲۰۱۳م، از داخل حرم دانشگاه الازهر به تهمت حمل سلاح و پوشش روی گرفتار شده و به ۵ سال زندان محکوم کردهاند و ۱۰۰ هزار جنیه مصری جریمه پرداخت میکند؛
۷ – عفاف احمد؛ نام دختر جوان و دعوتگریاست که ۲۱ سال عمر دارد. او محصل سمستر چهارم دانشکدۀ علوم و فرهنگ اسلامی در دانشگاه الازهراست. در منطقۀ الحلوان سکونت دارند. او رابه تاریخ ۲۴ دیسمبر ۲۰۱۳م، از داخل دانشکدۀ طب دندان، به تهمت تظاهر بدون هشدار و در حالت حمل سلاح و پوش چادری که رویش را پوشاندهاست گرفتار کردهاند. او را به ۵ سال زندان محکوم کرده و ۱۰۰ هزار جنیه مصری جریمه پرداخت میکند؛
۸ – أسمائ السید؛ نام دختر مسلمانیاست که ۱۹ سال عمر دارد، محصل سال اول در معهد عالی محاسبات و معلومات در «عین شمس» است. وی در منطقۀ عین شمس سکونت دارند. او را از قاهره به تاریخ ۸ نومبر ۲۰۱۴ م، از نزدیک دارالقضاء عالی به تهمت آتشزدن مکان پولیس و چندین محل دیگر گرفتار کردهاند. به همینخاطر او را به ۵ سال زندان محکوم کردند و ۱۰۰ هزار جنیه مصری جریمه پرداخت میکند و بعدا در استیناف به ۳ سال زندان تخفیف داده شده است؛
۹ –سلوی حسانین؛ نام زن مسلمانیاست که ۵۲ سال عمر دارد. او انجینر در بخش زراعت است. در منطقۀ شبر القلیوبیة سکونت دارند. در ۸ نومبر ۲۰۱۴ م، او از منطقۀ «هفت عمارات» در مصر جدید، به تهمت ارتباط داشتن با گروههای تروریستی گرفتار کردند، به ۵ سال زندان محکوم کرده و ۱۰۰ هزار جنیه مصری جریمه پرداخت میکند، بعدا در استیناف به ۳ سال زندان تخفیف داده شدهاست؛
۱۰ – صفاء حسین؛ نام دختر جوان و بانوی مسلمانیاست که ۱۸ سال عمر دارد، شاگرد مرحلۀ ثانویاست. در قاهره سکونت دارند. او رابه تاریخ ۸ نومبر ۲۰۱۴م، از داخل حرم دانشگاه الازهر به تهمت تظاهر بدون هشدار، همراه با سلاح و پوشش روی، گرفتار شده و به ۵ سال زندان محکوم کردند و ۱۰۰ هزار جنیه مصری جریمه پرداخت میکند؛
و همینقسم زنان مسلمان و دعوتگر بسیاری را داریم که محکوم به زندان شدهاند، این مقاله گنجایش معرّفی همۀ آنان را ندارد. بناء از برخی دیگری آنان فقط نام میبریم و بس:
از جمله: آیة حجازی، أمیرة فرج، هیام علی علوی، ایمان مصطفی، هبة ابراهیم، إسراء خالد، شیماء احمد سعد، عبیر سعید محمد، روضة خاطر، إسراء فرحات، سارة محمود زرق، هالة عبدالمغیث، هالة صالح، دعاء نبوی، هاجر محمود، رنا عبدالله، جمیلة سری الدین، أمینة الشریف، مروة سیف الدین،بسمة رفعت، ندای أشرف، فوزیة الدسوفی، سناء سیف، شیماء حمدان، فاطمه علی جابر و غیره را میتوان نام برد.»[۹] این همه زنان دعوتگر معاصر بودند که در راه رساندن پیام الهی در جامعۀ خویش کار و فعالیت میکردند؛ امّا با تأسف بر اینها تهمتهایی گوناگونی بستند که هیچ عقل سلیمی نمیپذیرد و به زندان محکوم کردند؛ تا مسیر دعوت را خاموش کنند. إن شاءالله دشمنان اسلام با چنین کارهای ضد انسانی شان هرگز به مرامهای کورشان نخواهند رسید.
داستان زن مسلمانی، که بعد از توبه، دعوتگر بزرگ شد!
این داستان به نقل از اصلاح انلاین، گرفته شده، مؤرخ ۱۲ جون ۲۰۱۳م، در آن صفحه زیر عنوان «آن زن مسلمان، چگونه بعد از توبه دعوتگر بزرگ شد؟» به نشر رسیده است. آن داستان اینگونه آغاز شدهاست. « حدود بیست سال میشود که آن زن در میدان دعوت به سوی خدا، سرگرم فعالیت میباشد. وی از آن دسته زنانی بود که در میدان هنر نام و شهرت فراوانی داشت. او خود سرگذشت خود را اینگونه حکایت میکند: «از دانشکدۀ ادبیات رشتۀ روزنامهنگاری فارغ التحصیل شدهام، در آنزمان با مادر بزرگم؛ یعنی مادر هنر پیشۀ معروف «احمد مظهر» که عمویم میباشد، زندگی میکردم. بیشتر اوقاتم را در بیرون از منزل در خیابانها، پارکها و سایر عمومی سپری میکردم. از اینکه خود را به بهانۀ آزادی و تمدّن، در معرض دیدگان آزاد و زهرآگین انسانهای حیوانصفت به نمایش میگذاشتم، در آنوقت درست نمیدانستم، با خود خرسند بودم. بیچارۀ مادر بزرگم در زندگیام به خود حق دخالت نمیداد. حتا پدر و مادرم چندان نقشی در زندگی خصوصیام نداشتند. در واقع خود تعیینکنندۀ سرنوشت زندگی شخصی خود بودم. متأسفانه فرزندان خودسر زندگیشان را چنین به نمایش میگذارند؛ مگر اینکه خداوند در حق کسی لطف کند و نجاتش دهد. به صراحت باید بگویم: « من به طور کامل از احکام دینی و دستورات اسلامی فاصله گرفته بودم، به جز چند کلمۀ معدود، چیزهای دیگر از دین نمیدانستم. نسبت به سایر احکام دین بیگانه شده بودم. از نظر مالی هیچ مشکلی نداشتم، ولی نمیدانم چرا از برق و اجاق، وحشت داشتم و میترسیدم که خداوند روزی به خاطر معصیتهایم در دنیا همینجا – قبل از آخرت مجازاتم کند. گاهی که تنها میشدم وجدانم مرا سرزنش میکرد و به خود میگفتم: «ببین مادر بزرگم! با آنکه مریض و ناتوان است، نمازهایش را قضا نمیکند، آنگاه تو چگونه میخواهی فردا از عذاب الهی نجات پیدا کنی؟ چون نمیخواستم که این افکار خاطرم را آشفته سازد. فورا بلند میشدم و روی تختخواب دراز میکشیدم و یا برای گردش به پارک میرفتم؛تا اینکه سرانجام روزی به واتیکان رفتم. آنچه در این سفر توجه من را به خود جلب کرد. هنگام ورود به موزه پاپ، مجبورمان کردند که به احترام دین تحریف شده پالتوی سیاه بپوشم. با خود گفتم: «اینها به پاس دین تحریف شدهای شان، اینگونه رفتار میکنند، پس چرا احترام به دین واقعی خود را حفظ نکنم؟!»روزی در همین سفر دلم خواست به خاطر سعادتی که ظاهراً نصیبم شده بود. با ادای دو رکعت نماز، شکر خداوند را به جا آوردم. نظر شوهرم را در این مورد جویا شدم، موافقت کرد و گفت: من به آزادی فردی احترام قایل هستم. در حادثۀ دیگر، روزی با لباس بلند و چادری مناسب، وارد مسجد بزرگ پاریس شدم. و در آنجا دو رکعت نماز ادا کردم. پس از اتمام نماز کنار درب خروجی مسجد، هنگامی که مشغول درآوردن چادر و لباسهایم بودم. اتفاق عجیبی برایم رخ داد. یک زن جوان فرانسوی چشم آبی – که هرگز فراموشش نخواهم کرد. در حالی که کاملا محجبه بود به سوی من آمد و با یک دست دستم را گرفت. و با دست دیگرش شانهام را فشرد. و با صدای محبتآمیزی گفت: «چرا حجابت را درون کیفت میگذاری؟ مگر نمیدانی که این دستور پروردگار عالم است؟ من که غافلگیر شده بودم. با تعجب به سخنانش گوش میدادم. با التماس از من خواست، تا چند لحظهای در مسجد با وی بنشینم. نخست میخواستم بهانهای به وی داشته باشم. امّا برخورد مؤدبانۀ و سخنان جذابش باعث گردید که لحظۀ با وی بنشینم و صحبتهایش را بشنوم. از من پرسید: آیا به کلمۀ «لا إله الا الله» شهادت میدهی؟ آیا معنا این کلمه را میدانی؟ خواهرم به زبان آوردن این چند کلمه کافی نیست؛ بلکه هدف واقعی، تصدیق قلبی و عمل کردن به مقتضای آن است.بدينصورت، آن زن جوان، درچند لحظه، مشكلترين درس زندگي را به من آموخت. قلبم از جا تكان خورد وجدانم در مقابل سخنانش بيدار شد، سپس در حاليكه دستم را در دستش گرفته بود خدا حافظي نمود و گفت: خواهرم! دين اسلام را تنها نگذاريد.
آنگاه در حالي از مسجد بيرون شدم كه غرق در افكار گوناگون بودم. اتفاقاً عصرهمانروزبه پيشنهاد شوهرم در شبنشيني يك كاباره، شركت كردم؛ جاييكه زنان و مردان باهم رقص و پايكوبي ميكردند و اعمال وحشيانهاي انجام ميدادند كه بهنظرم نهتنها انسانها؛ بلكه حيوانات نيزازارتكاب چنان اعمال زشتي، شرم دارند.آنها بانواختن آهنگهاي متنوع ازخود بیخود شده، لباسهای خودرا بيرون میآورده و عريان میشدند. من ازآنها وازخودم نيزكه در چنين محفل شرمآوری قرارداشتم، متنفروبيزار شدم و نتوانستم طاقت بياورم. بدينجهت به بهانهای هواخوری، ازشوهرم خواستم كه ازسالن، بيرون رويم.پس ازبازگشت ازفرانسه به قاهره،اولين گامهايی كه برداشتم درراه شناخت معارف اسلامی بود.هرچه در اين راه پيشرفت میكردم، آرامش بيشتري به من دست مي داد. باوجودی كه قبلاً دركمال رفاه و آسايش زندگي میكردم؛ امّااز چنين آرامشی بيبهره بودم. هرچه بيشتربه خواندن نمازوتلاوت قرآنکریم رویمیآوردم بيشتر احساس میكردم كه گمشدهام را میيابم.سرانجام باتوفيق خداوند و ياری وی از زندگیجاهلانۀ قبلی خودفاصله گرفتم وبه تلاوت قرآن و مطالعۀ كتب ابن كثير، سيدقطب و… روی آوردم. در شبانهروزچندين ساعت را با شوروشوق فراوان، صرف مطالعۀ كتابهای دينیمیكردم و به جای ولگردی و شبنشينیهاي بيهوده به جستجوی خواهران مسلمان وداعي پرداختم.
شوهرم ابتدابامن مخالفت كرد، خصوصاً با حجابم كه شديداً باآن مخالفبود؛ چراكه من ازمصاحفه با مردان وشركت در جلسهای كه مرد بيگانهای درآن حضور میداشت، امتناع میكردمدر واقع مخالفت شوهرم با زندگی جديدم، برايم امتحانی بودازجانب خداوند. من نيز میدانستم كه اولين شرط ايمان عبارت است ازتسليم در پيشگاه پروردگارواستقامت درراه او، پس میبايست خدا و رسولش را از همهكس و همهچيز عزيزتر میداشتم. بعدها حوادثی پديد آمد كه نزديك بود منجربه جدايی من وشوهرم گردد، ولی به فضل خداوند اينطور نشد، بزودی خداوند دست شوهرم را نيزگرفت وهدايتش كرد؛ چنانكه او اكنون داعی مخلصی شدهاست كه به مراتب ازمن بهتر میباشد. من در موردش اينطور فكر میكنم؛ البته خداوند بندگانش را بهتر میشناسد.گرچه بعدها دچار يكسری مشكلات ومصايب شديم، كه مربوط به امور دنيوی بود وبحمدلله؛ تاكنون گرفتار مشكلات دينی نشدهايم، بدينجهت احساس سعادت وخوشبختی میكنم. »[۱۰]زاآآ
داستان دو زن قهرمان مسلمان، خانم «بیتی باومن» و خانم «مظفر حلیم»
خانم (بیتی باومن) در یک خانوادۀ مسیحی تولد شده و به اساس مطالعهای که از دین مقدّس اسلام داشت، به این دین مقدّس مشرف گردید.وی از جملۀ یکی از خانمان دعوتگر معاصر به شمار میرود. این خانم دعوتگر به همکاری یک خانم دعوتگر به نام مظفر حلیم اثر ناب، زیبا و جدیدی را به نام «اینک خورشید از غرب طلوع میکند» نوشتهاند که درسی از اخلاص و خداشناسی، زندگینامۀ افراد و اشخاصی تازه به اسلام مشرف شدهاند، و مصاحبه با آنان، سفر و تجارب آنان که باعث ایمانآوردن شان شدهاست، در این کتاب نامبرده درج کردهاست. واقعاً این دو خواهر دعوتگر از الگوهای بارز دعوتگران معاصر به شمار میروند.و همچنان بخشی این اثر را به معنای واژههای دینی، خلاصۀ زندگینامۀ پیامبر نازنین اسلام، و برخی مسایل دیگر تخصیص دادهاند. این دو خواهر دعوتگر اخلاص ایمانیشان را در خلال جملاتی در این کتاب چنین بیان کردهاند که عصر و زمان پیامبر خدا- صلی الله علیه وسلم – دو باره آغاز شدهاست. و مسلمانان آن زمان دوباره جهان را تازگی و طراوت میبخشند.
الف: خانم «بیتی باومن» زن دعوتگر و مسلمان
معرّفی خانم «بیتی باومن» ملقب به بتول، ساکن اصلی شهر «مریلند» امریکا میباشد، بعدها به «لاسانجلس» رفت. او میگوید: زمانی که بیستسال داشتم، محل سکونتم «مریلند» را به قصد «لاسانجلس» ترک کردم. وقتی که به لاسانجلس آمادم، در رشتۀ «مدیریت بازرگانی» برای چهارسال در دانشگاه پرداختم. حدود بیستسال در یک شرکت کمپیوتری بهعنوان معلم، برنامهریز، نویسنده و ویرایشگر نسخههای فنی مشغول به کار شدم. پنجسال میگذرد، که از کارهای کمپیوتری خسته شدم، از آن دست کشیدم، رشتهام را تغییر دادم. و بهعنوان منشی حقوقی یک شرکت مشغول کار شدم. چه کسی میداند که شغل بعدی من چه خواهد بود؟! «إن شاءالله» تصمیم دارم که بهحیث یک داعی مسئولیت دعوت را به دوش گیرم.[وی یک خانم دانشمندیاست که بیش از یکهزار کتاب را در بخشهای مختلفی مطالعه کردهاست.] بخصوص میگوید: در بخش ادیان فلسفۀ زندگی حضرت عیسی علیه السلام و حضرت محمّد – صلی الله علیه وسلم- را کتابهای زیادی را خواندهام.وی برای رسیدن به حقایق مذاهب و ادیان، به مطالعات کتب مختلف ادامه داد. وی میگوید: مطالعۀ ادیان ساختۀ بشر که در آن دست زدهاند، به جز تشویش و نگرانی، رنج و تکلیف چیزی دیگری به ارمغان نمیآورد. و میافزاید: « مطالعۀ هریک از نظامهای روحانی؛ تا حدی به بخشی از سوالهای من پاسخ میداد. امّا در بخشی هم سوالهای دیگری در ذهنم به وجود آوردهاست.» بالآخره با مطالعۀ کتب در مورد دین مقدّس اسلام به هدف رسیدم و چنین میگوید: « بناءً آنچه در مدّت چهلسال از عمرم در پی آن بودم، سرانجام رسیدم. واقعاً راهی که برای معنابخشیدن در زندگیام تمام شد و [هدف خلقت در زندگی] را یافتم.»درسی از زندگی مختصرِ این شخصیت بزرگوار و زن دعوتگر مسلمان، میگیریم این است که زندگی و کارنامههای اینها درسهای خوبیاست برای حقیقتیابی. او در مورد خود چنین میگوید: « بسیار اهل مطالعه هستم، بیش از هزار جلد کتاب را هم مطالعه کردهام، زیاد دوست ندارم که مشغول موارد جزئی و سطحی از قبیل تماشاکردن تلویزیون، رادیو، فلم و سینما و مجلات، ورزش و سرگرمیهای دیگر باشم. بخصوص بیشتر در بُعد معنوی زندگی میخواهم مطالعه داشته باشم. و بیشتر سرگرم این هستم که افراد کمچانستر از من اند، در این زمینه با آنان کمک کنم.» و نظر این دانشمند و زن دعوتگر در مورد «قرآنکریم و موقف مردم» اینگونه میباشد و بعد از مطالعۀ قرآنکریم به این نتیجه رسیده است: « قرآنکریم کتاب هدایت بشریت است. کتابیاست که قابل فهم و درک برای همۀ مردم و هر شخص با هر سویهای که باشد میتواند از قرآنکریم استفاده کند. قرآن جوابگوی فلاسفه، دانشمندان و متخصصین هرمسلک میباشد. و هرشخصی قرآن را درست مطالعه کند از فیوضات قرآن به اندازهای فهم و دانش و برداشت خویش مستفید خواهد شد.ولی متأسفانه مردم به عوض مطالعه و خواندن قرآنکریم و درک حقایق قرآنی که آنان را به خوشبختی میرساند، به مطالعۀ چیزهای بیارزش و سطحی رو آوردهاند. خود را مصروف مطالعۀ کتابهای بیهوده ساختهاند. مصروفیت بیشتر هر شخصی به چنین اعمال مسئولیت بزرگی به دربار الهی داد.» و همچنان در مورد قرآن کریم میگوید: «قرآن کتابی است که روشنگر و قابل فهم است؛ امّا بسیاری از مردم آنرا نمیفهمند و درک درست نمیکنند.» و همچنان در مورد پذیرش اسلام خویش چنین میگوید: «پذیرش اسلام به ظرفیت عالی و عملی نیازمند است. [وی برای پذیرفتن دین مقدّس اسلام ظرفیت شخصی انسان را معیار اصلی قرار میدهد] و میگوید: « کسانی که ذهن دانشمندانه، قلب پاک و عاری از تکبر و خودخواهی و فکر دور از غفلت را داشته باشند، میتوانند به خوبی گرایش خویش را به اسلام اعلان دارند؛ زیرا دین مقدّس اسلام دینیاست که مطابق فطرت آدمیاست. هر که فطرتش را سالم نگاه دارد، عشق و علاقهاش به اسلام زدوتر منسجم میگردد.» و همچنان میافزایند: «آنانی که قلب و ذهن مستعد دارند، زودتر به حقیقت میرسند، در عین حال کسانی که قلبشان بهخاطر غرور و ذهنشان بهخاطر غفلت و بیتوجهای مکدر شده باشند، به سختی به حقیقت میرسند.[۱۱] دقیقا نتیجه ایمان آوردن اینچنین اشخاص در جوامع انسانی نتیجۀ تلاشها و زحمات خواهران دعوتگراست و نقش آنان در ایمان آوردن همچون اشخاص بی تأثیر نیست.
داستان زنانی که بعد از اسلامآوردن دعوتگر شدند.
الف: «ایرنا» خانم روسی
چندی قبل مصاحبهای را با یک خانم روسی در تلویزیون «شارجه» مشاهد کردم، برایم بسیار دلچسپ بود. و فکر میکنم که برای هر مسلمانی دلچسپ خواهد بود. بخصوص از مسلمان شدن یک خانم روسی اطلاع یابد و بداند که چه مزیتی در دین مقدّس اسلام نهفتهاست، که پیروان سایر ادیان رابه خود میکشاند. این خانم نامش را «ایرنا» میگوید، از منطقۀ سایبریای جمهوری فدراتیف روسیه خود را معرّفی میکند.او یکی از خانمهای تحصیل کرده و دانشمند روسیاست، که مشکلات فکری خویش را از عدم فهم بعضی از عقاید دین مسیحیت ابراز کرده و هریک را چنین بیان میکند: «من نتوانستم در تمامِ عمر خویش حقیقت عقیدۀ مسیحیت را درک کنم، و میگفتند که این عالم منظم را سه خدا «پدر – پسر و روح القدس» است. در حالی که در جوامع بشری دیده نشده است که در یک مملکت دو سلطان و در یک جمهوریت دو رئیس جمهور باشد. و یا اینکه عقیده کنیم، که خدای جهانیان دارای پسر باشد، و سپس چطور این خدای پدربرخواسته و برای بخشایش گناهان انسانها، پسر یکدانۀ خویش را به قتل برساند. آیا نمیتوانست بدون چنین جریمۀ بشر را ببخشد.» این خانم اضافه میکند که : « با مطالعه و خواندن قرآن عظیمالشان دریافتم که این جهان پهناور را خدایان نه؛ بلکه خدای واحدیاست.» خداوند جل جلاله میفرماید: «لَوْ كَانَ فِيهِمَا آلِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتَا»[۱۲] (اگر در این زمین و آسمان، به جز خدای یکتا و یگانه، خدای دیگری وجود میداشت، نظام زمین و آسمان از بین میرفت… ؛یعنی این نظم کنونی به علّت اختلافشان وجود نمیداشت.)این آیۀ قرآنی هزاران پاسخ سوالهای پیچیدۀ این خانم روسی را که قبلاً مسیحی بوده، داده است. و او را به یکتا پرستی وادار کرد؛ زیرا عقیدۀ توحیدی که تمام انبیاء علیهم السلام بدان معتقد بودند، مطابق عقل و منطق است. و هر انسان سالم العقل و محقق آنرا درک میکند. او میگوید: «فهم عقیدۀ درست توحید در اسلام من را به این اسلام کشاندهاست. زیرا عقیدۀ تثلیث(سه خدایی) اساس درست و معقولانه نداشتهاست، بخصوص مغایر منطق علمی بشر امروزی میباشد. یعنی اینکه چگونه خالق آسمانها و زمین محتاج فرزند باشد؛ زیرا این انسان است که محتاج فرزند است؛ تا عصای پیری و ناتوانیاش گردد، ولی خداوند بزرگ و قدرتمند نیازی به فرزند ندارد؟ دقیقاً سورۀ اخلاص، رهگشای عقیدۀ اوست. زیرا (خداوند یکی و بینیاز است، فرزندی ندارد، از کسی زاده نشده و هیچکسی با وی همتا نیست.) و میگوید: « فهم درست عقیدهای توحیدی که با عقل بشر و نظم عالم موافق و همخوانی دارد، مرا به دین مقدّس اسلام کشاندهاست.» و همچنان میافزاید: «فهم درست عقیدۀ توحید، احترام اسلام به تمام پیامبران الهی و ارجبخشیدن به مقام زن، سب پذیرش اسلامم شدهاست. و میگوید: «قرآنکریم برعلاه مزیتهای عالی و ارزشهای علمی و تکنالوژیکی دیگری نیز دارد. آن این است که قرآن عظیم الشان چهارده صدسال قبل در مورد حقایق علمی سخن گفته و تکوین جنین را در بطن مادر تشریح میکند، از اجرام سماوی معلومات میدهد. این همه، دلایل روشنی بر حقایق این دین و قرآنکریم است که کلام بشر نیست؛ زیرا بشر در قرون اخیر توانست به بخشی از این حقایق علمی دست پیدا کند.» و همچنان در بخشی از سخنان خود بهحیث یک دعوتگر معاصر زن، خطاب به خواهران مسلمان چنین میگوید: «خواهران مسلمان باید موقف عالی زن را در دین مقدّس اسلام درک کنند؛ زیرا اسلام است که زنان را وسیلۀ خواهشات مردان قرار نمیدهد؛ بلکه زنان را یک موجود با ارزش دانسته و جنت را زیر پای مادران اعلام میکند. خواهران مسلمان، باید الگوی انسانیت و رهنمای دیگر زنان در دنیا باشند، با فریب دشمنان اسلام و یا هم خواهشات نفسانی بیتوجهای به دین مقدّس اسلام نکنند.»دقیقاً این خانم تازه مسلمان با فهم دقیقی از دین و پوشیدن حجاب اسلامی افتخار میکند و آنرا وسیلۀ حفظ عزت زن مسلمان میداند و خودش با پذیرش دین مقدس اسلام با حجاب اسلامی مستور میباشد.»[۱۳]
چنان که شاعر میگوید:
هر آنکس که بداند رمز دین را ** نساید پیش غیرالله جبین را
این داستانی بود که عزم متین زنان را در گرفتن دین مقدس ، با اخلاص و صداقتی که آنان دارند بیان میکنند. چنان که زنان در ایمانآوردن به دین مقدس اسلام ایمان عمیق و اخلاص کامل دارند، همین قسم در مسیر دعوت آنان نیز سرخیل خوبان خواهند بود.
ب: خانم«الکه» (فاطمه)
وی چنین میگوید: «در تاریخ اول آگست ۱۹۶۵میلادی، در یک خانوادۀ متوسط چشم به دنیا گشودم،من اولین فرزند دختر از خانواده بودم. پدرم معلم و مادرم کارمند یک اداره بود. خانوادهام زیاد مذهبی نبودند، و مخصوصاً پدرم اصلا سرو کاری با مذهب نداشت. در زمان کودکی گاهگاهی با مادرم به کلیسا میرفتم، نه برایم موعظه میشد و نه هم چیزی میفهمیدم، خلاصه اینکه هیچچیزی سر در نمیآوردم. امّا باوجود این همه برایم بسیار جالب بود. چون خانوادهام دارای مذهب پروتستان بودند. همزمان بااینکه سنم بزرگتر شد، در جستجوی درک درست مسایل بودم. و همچنان به دلیل اینکه پدر و مادرم وقت زیادی برای من نداشتند و اغلب اوقات در منزل نبودند، من هم دنبال خوشگذرانیهای خود بودم. و همینقسم به محیط اطرافم کنجکاو شدم. در هر موضوعی سوالات زیادی به ذهنم خطور میکرد. و تقدیر چنین بود تمایل زیادی به آشنایی با فرهنگ خارجیان پیدا کردم، و در این رابطه در سن ۱۶ سالگیام، با پناهندگانی از پاکستان آشنا شدم. اولینباری که به من گفتند مسلمان هستند، وحشت مرا فرا گرفت، از آنجایی که هرچه در مورد این مذهب شنیده بودم همه منفی بود. بخصوص در مورد جنگطلبی و خشونت مسلمانان و مقام پست و پایینی که برای زنان در اسلام میگفتند در ذهنم مجسم میشد. و همچنان در تاریخ [ نوشتههای غربیها]خوانده بودم که حضرت محمّد – صلی الله علیه وسلم – اسلام را با آتش و شمشیر رواج داده است. پدر و مادرم نسبت به لباس زن مسلمان؛ یعنی حجاب نفرت داشتند. و حتا اینکه در ذهن من هم نسبت به دین اسلام بدبینی زیادی وجود داشت. این دوستان پاکستانیام معتقد بودند که فرقی بین اسلام و مسیحیت نیست، مگر اینکه حضرت عیسی را مسلمانان پسر خدا نمیخوانند؛ بلکه پیامبری از جانب خدا میدانند. با گذشت زمان و مباشرت با همین دوستان مسلمانم که اطلاعات کمی از دین خود داشتند؛ حتا اینکه بعدها متوجه شدم که به رعایت قوانین آن کمتر پابندی داشتند، چیزهایی را از آنان یاد گرفتم و از طریق این آشنایان جدید شروع به تحقیق بیشتر و مطالعۀ جدید راجع به اسلام کردم؛ تا اینکه پی بردم که مسلمانها معتقدند که حضرت موسی و عیسی پیامبران الهی اند. همین امر موجب شد که کم کم نسبت به اخبار و اطلاعات رسانههای عمومی و نشریات غربی راجع به اسلام حسّاستر برخورد کنم. رفته رفته احساس میکردم که اخبار ضد و نقیض هستند؛ امّا تأثیر محیط و غرق بودن در لذایذ دنیوی باعث میشد که این احساس را سریعتر سرکوب کنم… برای مطالعۀ بیشتر به کتاب»[۱۴] [خلاصۀ قصههای داستانهای مسلمانان جدید..» مراجعه شود.]
و در پایان زمانی که مسلمان میشود از وضع و حالت خویش چنین میگوید: « .. بعد از اینکه ایمان آوردم و حجاب را مراعات کردم،موجی از مشکلات بالایم سرازیر شد، و هر روز با طعنه و تمسخر همکارانم دست و پنجه نرم میکردم؛ امّا برایم اهمیتی نداشت. والادینم با من قطع رابطه کردند، از این ناحیه ناراحت بودم و رنج میبردم؛ زیرا آنان را خیلی دوست داشتم. بالآخره یک روز نامۀ برای پدرم نوشتم، و از زندگی جدید خویش او را مطلع کردم، او سعی کرد با پیشکردن آیندۀ تاریک و خطرناک من را بترساند. او معتقد بود که آلمانیها بهخاطر دین جدیدم من را قبول نخواهند کرد، و حتا تهدیدم کرد که از ارث محرومم میکند. البته برای من محرومشدن از ارث هیچ اهمیتی ندارد. اما حالتی که در خانوادهام پیش آمده بود رنجم میداد. با وجود این همه به صورت قطعی به آنان گفتم. به هیچ قیمتی حاضر به ترک دین مقدّس اسلام نیستم. البته در این راه آمدن مشکلات زیاد را دارد، به هیچوجه حاضر به عوضکردن زندگی جدید خود با گذشتهام نیستم؛ زیرا اکنون از طریق هدایت الهی دریافتم که هیچ نوع تفکر و ایدیولوژی نمیتواند انسان را به سعادت دنیا و آخرت برساند؛ مگر اسلام. تا آنجایی که تمامی مذاهب دیگر خالی از تحریفات بشر نیستند. در این فاصلۀ زمانی صاحب سه فرزند شدهام، اکنون به یاری خداوند، رابطۀ خوبی با والدینم برقرار کرده ام، زندگی سعادتمندی را با همسرم میگذرانم.»[۱۵] در پایان این خانم بهحیث یک زن دعوتگر با صبر و حوصله در راه رساندن پیام الهی تلاشهای و مسئولیتهای خویش را ادا کرد. و نامش را در دنیا و آخرت جاودان ساخت.
مرور کوتاهی بر معرّفی برخی از خواهران دعوتگر در افغانستان:
شکی نیست که افغانستان سرزمین علماء و دانشمندان، سرزمین امام ابوحنیفه، امام ابن قتیبه بغلانی، این سینا و البیرونی است. جا دارد که در وجود داشتن اینچنین دانشمندان توجه جدی و عمیقی کرد به مادران این شخصیتهای بزرگ. دقیقاً این دانشمندان بزرگ ما، نتیجۀ تربیت زنان مسلمان کشورماست، آنان بودند که نقش کلیدی و اساسی در تربیت همچون فرزندان داشتند. هرچند در کشور ما زنان دوشادوش برادران خویش در تمام تحولات سیاسی و اجتماعی نقش عمدهای داشتند و دارند و اکنون نیز از وجود همچون زنان دعوتگر در جامعۀ خویش فیض بزرگ میبریم که در پایان به معرّفی چند تن از خواهران دعوتگر خویش میپردازیم.
۱ – استاد سعدیه «حفیظ» بنت صاحب خان، در یک خانوادۀ متدین و علمدوست و دعوتگر به دنیا آمد. وی زن دانشمند و دعوتگری است که ماستری شرعیات دارد. او از مدتها بدینسو در عرصۀ دعوت، کار و فعالیتهای خستگی ناپذیری را انجام میدهند. او زن با صبر و باحوصله، مخلص و با درایت است و صاحب ۵ فرزند میباشد که در بخش تربیت آنان هم توجه خاص دارند . فعلا دو فرزند ارجمندشان در مسیر دعوت گامهای مادر بزرگوارشان را تعقیب میکنند.
این استاد بزرگوار آنقدر در کارهای دعوت مصروف اند که دخترانش شمارۀ تیلفون مادر دعوتگرشان را «مادر همیشه مصروف» ثبت کردهاند. استاد نهتنها در روزهای رسمی؛ بلکه در روزهای رخصتی هم آنقدر مصروف هستند که درست نمیتوانند به فرزندان نازدانهاش برسند. از خداوند بزرگ برایشان اجر بیپایان، صحت کامل و توفیق دوامدار را خواهانم. وی یکی از الگویهای خوب و موفق برای مایان است.
۲ – استاد مسعوده «جامی» بنت خواجه عبدالرحمن، در یک خانوادۀ متدین و علمپرور، در ولایت هرات باستان، ولسوالی زنده جان، قریۀ قلعۀ نو به دنیا آمد. لسانس شرعیات دارد و ماستر در بخش تفسیر است. سالهاست که و ی در بخش دعوت به صورت خستگی ناپذیر کار و فعالیت میکند. دقیق نمیدانم؛ اما به یاد دارم که روزی از روزها برایم گفت: ۲۱ سال میشود که با دعوت هستم. واقعاً کار و فعالیتهای این استاد بزرگوار من را به تعجب میاندازد که چطور به همۀ این کارها میرسد. این همه توفیق الله متعال است که نصیبشان کرده است. بارها برایش میگویم که استاد چرا متوجه صحت تان نیستید.؛ اما میبینم که او در گرما و سرما در کارهای دعوت مصروف هستند و همیشه در فکر این هستند که چگونه همۀ کارها را به وقتش انجام دهند.
۳ – استاد هایده «اکبری»؛ بنت عبدالسلام. این بانوی دعوتگر فراغتش را از مکتب در سال ۲۰۰۶م و سند فراغت لسانس خود را از شرعیات فقه و قانون دانشگاه سلام واحد کابل اخذ نموده است. استاد هایده اکبری سالهاست که با مشکلات مقابله نموده، کار و فعالیتهای دعوت را به پیش میبرد. استاد هایده اکبری صاحب یک فرزند نازنین که نامش طوبی جان است. از خداوند برای شان موفقیتهای بیشماری را خواهانم.
۴ – استاد محفوظه «جامی»؛ بنت خواجه عبدالرحمن، در ولایت باستانی هرات به دنیا آمده است. تحصیلات خود را به درجۀ لسانس در رشتۀ ادبیات عربی به پایان رسانده است. او یک دعوتگر موفق، دارای اخلاق نیکو، زن با صبر و حوصلهاس که همه به خود جذب میکند. در روش تربیت خواهران و رهنمایی خواهران دعوتگر متفاوت است. در مدت بودنش در کابل از وی چیزهای زیادی را آموختیم و واقعاً برایم فراموش ناشندنیاست. استاد صاحب دو پسر و یک دختر نازنین است. خداوند این دعوتگر بزرگ را در زیر سایۀ رحمت خود داشته باشد؛
۵ – استاد نذیره «سادات»؛ بنت میرمحمد صدیق در ولایت باستانی هرات، ولسوالی انجیل به دنیا آمد. او تحصیلات دورۀ لسانس خود را از دانشکدۀ شرعیات گرفته است. او یک دعوتگر بزرگ و پرتلاش در ولایت هرات میباشد. صاحب چهار فرزند است. در همین جا خاطره ای به یادماندنی ام را با استاد بزرگوارم بیان میکنم. در یک برنامۀ تربیتی در کابل، آنها از هرات به کابل آمده بودند. آنگاه که صاحب دو فرزند بودند. فرزندانش بسیار گریان میکردند، از بس که گریان شان بیشتر شد زمانی به استاد گفتم: استاد اگر اینها از من میبود، خوب لت شان میکردم. استاد با لبخند استادانه شان برایم فهماند که در مقابل اطفال باید از صبر و حوصله و عطوفت کار گیریم. این صحنه که استاد را هم واقعاً در واقع خسته کرده بودند؛ امّا استاد هیچگاهی صبر و حوصله را از دست نمیدادند. خداوند عمر دعوتگر بزرگ را طولانی کند و در امر دعوت موفق بیشترشان داشته باشند.
۶ – استاد فاضله «نوری»؛ بنت نوری محمد در ولایت ننگرهار ولسوالی کوت به دنیا آمد. لسانس خود را از دانشگاه سلام در بخش تعلیمات اسلامی به دست آورد و همچنان ماستری در تفسیر و حدیث دارد. استاد یکی از دعوتگران موفق و پرتلاش است. وی با تمام مشکلاتی که دارد همیشه خود را در خدمت دعوت قرار میدهد. خداوند برای شان توفیق عمل بیشتر در مسیر دعوت عطا فرموده و موانع را از سر راهش را برطرف سازد؛
هرچند تا جایی که من آشنایی با شمار زیادی از خواهران دعوتگر دارم، جا داشت که از آنان هم نام ببرم؛ امّا به دلیل اینکه این مقالۀ خورد و کوچک گنجایش معرّفی همۀ آنان را نداشت که معرفی کنم. بناء از همۀ آنانی که نام برده نتوانستم پوزش میطلبم و از خداوند بزرگ برای هریکی از آنان، اجر بزرگ و عمر طولانی خواهانم.
نتیجهگیری:
چنانکه در جوامع امروزی در معرّفی هر طیفی از اقشار جوامع، تلاشها و مصارف هنگفتی صورت میگیرد، امّا در بخش معرّفی خواهران دعوتگر کمترین توجه صورت میگیرد، بسیاری از چهرههای موفق و تأثیرگذار داریم، به دلایل مختلفی که هست، اصلا در جوامع ما معرفی نشدهاند. به همین منظور ما در این تحقیق مختصر خویش به معرّفی برخی از چهرهها در این تحقیق خویش پرداختهایم. دقیقاً در درازنای تاریخ اسلامی در کنار مردان مسلمان و دعوتگر، زنان مسلمان و دعوتگری را هم داشتیم که مسئولیتهای دینیشان را دوشادوش مردان دعوتگر ادا کردند و در راه بلندبردن تاریخ پرشکوه اسلامی زحمات و تکالیف فراوانی را متقبل شدند. از این میان بسیاری از آنان در مسیر دعوت، جانهای شان را مثل برادران دعوتگرشان از دست دادند و شماری هم محکوم به اعدام و برخی از آنان به حبس محکوم شدند. نتیجۀ زحمات و تلاشهای آنان عامل عمدۀ تربیت مردان و زنان دعوتگر معاصر شده است. و همچنان هرگاه به تاریخ معاصر مسلمانان و تاریخ آنانی که به دین مقدس اسلام ایمان آوردهاند بنگریم در مییابیم که نقش زنان مسلمان و دعوتگران معاصر در ایمان آوردن آنان تأثیر بس بزرگ و بالای داشتهاست. بناء در این تحقیق اندک، هرچند ما نتوانستیم به همه پهلوها و معرّفی زنان دعوتگر معاصر بپردازیم؛ امّا تا حدی که در این مقاله گنجایش بود، تلاشهای را به خرچ دادیم، کم از کم ناگفتههای را گفتیم و گفتههای را از باب تکرار احسن دوباره یادآور شدیم. امید که مورد پسند شما خوبان قرار گیرد.
[۱]. کتاب «الأخوات المسلمات و مواقف فی سبیل الله» با ترجمه و تصرف نویسنده، صفحه: ۲۷۱٫
[۲]. زینب غزالی؛ یکی از زنان دعوتگر معاصر است که «جمعیت زنان مسلمان» را برای دفاع از زندگی اسلامی و دعوت مسلمانان به کتاب خدا و سنت پیامبرش ایجاد کرد. با بیشتر احزاب سیاسی آن زمان مصر و دولت مرکزی وارد بحث و مذاکره شد. او از دیدار با جمال عدالناصر رئیس جمهوروقت مصر خودداری کرد و به فرستادۀ عبدالناصر با جرات همیشگی خود گفت: «من با دستی که به خون عبدالقادر عوده آلوده است مصافحه نخواهم کرد…» پس از آن زینب و بسیاری از همفکرانش در زندانهای عبدالناصر با شکنجه و سختیهای فراوانی مواجه شدند. به نقل از ویبسایت http://sozimihrab.org.
[۳]. احمدی، سمیه رمضان، «زنان مجاهد در مسیر دعوت» به نقل از ویبسایت جمعیت اصلاح، http://www.islahweb.org، ۲۰ / ۱۱/ ۱۳۹۷ خورشیدی؛
[۴]. همان
[۵]. همان.
[۶]. همان
[۷]. همان
[۸]. دلنوشتۀ همسر دکتر بلتاجی، به پسر و همسرِ در بندش» ترجمه: عبدالله رش مقدم، گرفته شده از ویبساست رسمی جماعت دعوت و اصلاح. به تاریخ ۲۱ / ۱۱ / ۱۳۹۷ خورشیدی، برای مراجعۀ بیشتر به لینک زیر مراجع کنید: www.islahweb.org.
[۹]. به نقل از کتاب «حرائر خلف القضبان (حکایات بنات)» الناشر: .Yayinci، صفحه/ ۱۹۴ – ۱۹۹٫
. [۱۰]http://www.eslahonline.netبه نقل از کتاب توبهکنندگان.
[۱۱]. «خلاصۀ قصههای مسلمانان جدید» / ۱۴،کابل- افغانستان، برای مطالعۀ بیشتر این کتاب به ویبسایت زیر مراجعه کنید: www.scribd.com/document.
[۱۲]. الأنبیاء / ۲۲٫
[۱۳]. «خلاصۀ قصههای مسلمانان جدید» / ۲۳- ۲۴٫ کابل- افغانستان، برای مطالعۀ بیشتر این کتاب به ویبسایت زیر مراجعه کنید: www.scribd.com/document
[۱۴]. خلاصۀ قصههای داستانهای مسلمانان جدید، کابل – افغانستان،/ ۳۶ – ۳۷٫
[۱۵]. همان: ۴۲ – ۴۳٫
منابع و مآخذ
۱ – قرآنکریم؛
۲ –«الأخوات المسلمات و مواقف فی سبیل الله» متن فارسی، با ترجمه و تصرف نویسنده ، بی تا….؛
۳ – «حرائر خلف القضبان (حکایات بنات)» الناشر: .Yayinci، متن فارسی به ترجمه و تصرف نویسنده، بی تا، …؛
۴ –«خلاصۀ قصههای مسلمانان جدید»، بی تا، کابل- افغانستان، برای مطالعۀ بیشتر این کتاب به ویبسایت زیر مراجعه کنید: www.scribd.com/document؛
۵ – زندگینامۀ زینب الغزالی، به نقل از ویبسایت http://sozimihrab.org. 20/ 11/ 1397 خورشیدی؛
۶ –سلطان دکتر صلاح، «خواهرم اینچنین میخواهمت» مترجم: عبدالرحمن عزام، صفحۀ نخست، به نقل از akhlaqmarefat.com و یا www.tabyeen.com. مورخ ۱۸/۱۱ / ۱۳۹۷ خورشیدی؛
۷ –غیاثی، عبدالصمد؛ حجاب زن مسلمان؛ چاپ اول، تربت جام: شیخالاسلام احمدجام، ۱۳۸۵ش؛
۸ – محمّد بدیع مرشد عام اخوان المسلمین، پیامی به زنان و خواهران مسلمان، مترجم: عبدالسلام رمضانی، به نقل از سایت اصلاح eslahe.com. مورخ/ ۲۰/۱۱/ ۱۳۹۷ خورشیدی؛
۹ – احمدی، سمیه رمضان، «زنان مجاهد در مسیر دعوت» به نقل از ویبسایت جمعیت اصلاح، http://www.islahweb.org، ۲۰ / ۱۱/ ۱۳۹۷ خورشیدی؛
۱۰- «دلنوشتۀ همسر دکتر بلتاجی، به پسر و همسرِ در بندش» ترجمه: عبدالله رش مقدم، گرفته شده از ویبساست رسمی جماعت دعوت و اصلاح. به تاریخ ۲۱ / ۱۱ / ۱۳۹۷ خورشیدی، برای مراجعۀ بیشتر به لینک زیر مراجع کنید: www.islahweb.org.