بیست و سه سال در یك نگاه
بیست و سه سال در یک نگاه
محمد بن عبدالله (ص) بعد از رسیدن به سن کمال یعنی چهل سالگی، و بعد از دستیابی به شناخت همه جانبه از جامعه و افراد، سلیقه ها، سنت ها، نقاط ضعف و قوت و همچنین بعد از تثبیت شخصیت او و پذیرفته شدنش به عنوان فردی صادق و امین(اموری که یک داعی ضرورتاً به آن محتاج است) به پیامبری مبعوث گشت. در دوشنبه، و دههی اخیر ماه رمضان سال ششصد و ده میلادی در شب قدر، امین آسمان، جبرییل علیه السلام در غار حرا بر امین زمین، محمد(ص) فرود آمد و صدر سوره علق را بر او تلاوت نمود. آیات اولین بر خواندن، تعلیم و تعلم و توجه به اصل خلقت دلالت داده و شروعی جدید، از علم در مقابل جهل، منطق و استدلال در مقابل بیمنطقی و زور را نوید میداد.
پیامبر(ص)، بعد از دریافت بخش نخستین وحی در آن شبِ بهتر از هزاران ماه میبایست کار سختی را شروع میکرد. به همین دلیل برای کسب آمادگی اولیه، در آغاز نبوت مکلف به خودسازی گشت، این مرحله از تمایل به عزلت در غار حرا که قبل از رسالتش شروع شده بود، با در آمدن به مدرسهی شب با نزول سوره مزمل ادامه یافت تا از طریق تلاوت قرآن در نماز رهپوی این مرحله به مقام « إِنَّ نَاشِئَةَ اللَّيْلِ هِيَ أَشَدُّ وَطْئًا وَأَقْوَمُ قِيلًا»(المزمل۶) برسد. آنگاه وظیفه یافت تا در مورد نعمت هدایت و اسلام که از برترین نعمتهای پروردگار میباشد سخن بگوید: « وَأَمَّا بِنِعْمَةِ رَبِّكَ فَحَدِّثْ»(الضحی۱۱) و با نزول سوره مدّثر به او خبر داده شد: مسئولیت انذار بر دوش اوست، باید برخیزد، بزرگی و کبریای پروردگارش را برای مردم بیان نماید، جامه خوبش را پاکیزه نگه دارد، از پلیدی دور شود، و بخشش را به قصد افزون طلبی انجام ندهد و برای پروردگارش شکیبایی کند:
یَا أَیُّهَا الْمُدَّثِّرُ ﴿١﴾ قُمْ فَأَنْذِرْ ﴿٢﴾ وَرَبَّکَ فَکَبِّرْ ﴿٣﴾ وَثِیَابَکَ فَطَهِّرْ ﴿٤﴾وَالرُّجْزَ فَاهْجُرْ ﴿٥﴾ وَلا تَمْنُنْ تَسْتَکْثِرُ ﴿٦﴾ وَلِرَبِّکَ فَاصْبِرْ ﴿٧﴾ (المدثر)
تنها مخاطب دستور «قم فأنذر» میبایست قیام می کرد و جهانیان را از عواقب کارهایشان باخبر میساخت.
خداوند حکیم پیامبر(ص) را در نشر مبادی دین و انذار مردم همراهی نمود تا مبادا منفعل گردد و احساسات به بی دقتی و اتخاذ تصمیمات عجولانه وادار کند. شرایط برای دعوت علنی فراهم نبود، بنابراین رسول خدا(ص) براساس ضابطه حکمت، دعوت خود را به صورت مخفی شروع نمود. دعوت را از خانه خود شروع کرد، همسرش خدیجه(رض) را به اسلام فراخواند وایمان آورد، علی ابن ابیطالب(رض) و زیدبن حارثه(رض) نیز که در خانهاش بودند، دعوتش را لبیک گفتند . آنگاه پیامبر دعوت را به بیرون از خانه گسترش داد.
رسول خدا(ص) به دنبال افرادی با استعدادی بود که از موقعیت و مکانت اجتماعی برخوردار بوده، رازدار باشند و بتوانند به عنوان افراد شایسته، اولین مخاطبین دعوت به سوی اسلام قرار گیرند. سابقین اولین، اولین سبقت گیرندگان در ایمان در جاهلیت آنروز به تدریج به حلقه اهل ایمان در آمدند. پیامبر(ص) ابوبکر صدیق(رض) را انتخاب نمود. ایشان بدون لحظهای درنگ ایمان آورد و اولین داعی بعد از رسول خدا گشت. توسط ایشان شخصیتهای برگزیده و شایستهای همچون عبدالرحمن بن عوف، سعد ابن ابیوقاص، عثمان بن عفان، زبیربن عوام و طلحه بن عبیدالله(رضیالله عنهم اجمعین) به اسلام دعوت شدند و آنها نیز اسلام را پذیرفتند. بدین ترتیب هستهی مرکزی نهضت و ارکان و ستونهای اولیه دعوت اسلامی شکل گرفت. همین افراد بعدها بنای رفیع دعوت اسلامی را بر دوش خود حمل نمودند. توحید، مساوات، تزکیه، آشتی و آبادانی محوریترین پیامهایی بود که در قالب آخرین نسخهی شفابخش بر خاتم انبیا فرود آمده بود.
طبیعت نفس انسانی بگونه ای است که، رفتار تابع اندیشههاست. رفتار و سلوک ما ناشی از نوع تصور و شناخت ما نسبت به خودمان، جهان هستی و خالق ما است. در درون ما «قلب» مرکز باورها و اندیشه هاست. بنابراین هر تغییر و انقلاب در درون آغاز گردد. پیامبر حکیم(ص) این امر را از نظر دور نمیداشت. اولین کاری که انجام داد اصلاح درون و تغییر باورها بود. نزول تدریجی قرآن و تأکید آیات نازل شده بر مسائل اعتقادی باعث شد که ایمانآوردههای نخستین، به رشد برسد و به پرورشی همه جانبه و متوازن دست پیدا کنند. شخص رسول خدا(ص) و همچنین اصحاب ایشان مکلف به برنامههای روحی – تربیتی شدند تا بتوانند با برخورداری از معنویت، بر محیط خود مؤثر باشند.
در این مرحله قصد رسول خدا(ص) تجمیع افراد به هر صورت ممکن نبود. بهانههای زیادی بود که میتوانست افراد را بر گِرد شمع وجود پیامبر جمع کند، اما رسول خدا(ص) نمیخواست مردم را از نوعی عبودیت برهاند و به نوعی دیگر مبتلا سازد. در فرآیندی بسیار جدی و باحوصله، رسول خدا(ص) افرادی را در کنار خویش جمع نمود که از هر چه جز خداست، دل کنده و با تجرد مطلق، الله را بر قلمرو دل خود حاکم نمودند. در این مرحله بر توحید خداوند و مساوات بین انسانها تأکید میشد و از ایمان به قیامت بهعنوان امری که میتوانست التزام و تعهد عملی ایجاد کند استفاده میشد.
بعد از گذشت سه سال، چون هستهی اولیه، از نسل تربیت شده قرآنی شکل گرفت، برای تبلیغ دین خدا به مردم در گسترهی وسیعتر باید شرایط جدیدی ایجاد میگشت، زیرا پنهانکاری با اهداف و استراتژیهای دعوت سازگار نیست. چون این مرحله فرا رسید، رسول گرامی(ص) مأموریت یافت دعوت خود را علنی نماید. رسول خدا(ص) با توکل و اعتماد بر خدا در دو مرحله، یک بار در نزد خویشاوندان و بار دیگر از بالای کوه صفا دعوت خود را آشکار نمود. خشم بزرگان مکه و صاحبان مصلحت که با زور،زر و تزویر بر گُردهی مردم سوار بودند دور از انتظار نبود. روزهای سخت ابتلاء و آزمایش شروع گردید. دشمنان دین از راههای مختلف وارد عمل شدند. در مقابل وحی ایستادند و بر علیه پیامبر(ص) تبلیغ نموده، او را شاعر، کاهن، ساحر و دروغگو نامیدند. اصحاب او را شکنجه و بعضی را شهید کردند. نقشههای ترور پیامبر(ص) یکی بعد از دیگری به اجرا درآمد. مسلمانان مجبور شدند به حبشه هجرت کنند. بعد از بازگشت مسلمانان از حبشه از سال هفت تا ده بعثت به مدت سه سال آنها را در شعب ابیطالب در محاصره همه جانبه قریش قرار دادند. اما هیچکدام از اینها نتوانست اراده و ایمان پیامبر و اصحابش را متزلزل کند. مدیریت قوی، اخلاص و تقوا، برنامهریزی و دقت، نظم و کار گروهی باعث شد دعوت اسلامی مسیر خود را ادامه دهد.
بعد از گذشت ده سال از بعثت، و بعد از پایان پذیرفتن روزگار سخت محاصرهی همهجانبه در شعب ابوطالب، سال اندوه از راه رسید. رسول گرامی(ص) دو حامی مهم خود یعنی، أمّ المؤمنین خدیجه کبری سلام الله علیها و عمویش ابوطالب را از دست داد. قریش در برخورد با دعوت اسلامی جسورتر گردید. کمکم رسول خدا(ص) از مکه بهعنوان مرکز دعوت اسلامی مأیوس گشت، در اینجا مرحلهی جدیدی آغاز گشت. برای اولین بار رسول خدا(ص) از مکه خارج شدند. به طائف رفتند تا شاید در آنجا پایگاهی جدید بیابند اما برخورد ناشایست فرزندان ثقیف یکی از سختترین روزهای زندگی پیامبر(ص) را رقم زد. چون به مکه باز آمد شبی به سفری با تشریف و تکریم وافر، از سوی خداوند عظیم و قدیر، فراخوانده شد. از مسجدالحرام به مسجدالاقصی و از آنجا به آسمانها تا سدرة المنتهی پر گشود. گویی این سفر، پاداشی از سوی پروردگار بود، تا خداوند آیات و نشانههایش را به بندهی خود نشان دهد. هدیهی این سفر نیز نماز بود که در معراج بر پیامبر(ص) واجب گشت.
باید پایگاه دیگری جستجو می شد، به توفیق خداوند در سالهای یازده، دوازده و سیزده بعثت زمینه آشنایی رسول خدا با اهل مدینه (یثرب آنروز) فراهم گشت. بیعت عقبه اول در سال دوازده اتفاق افتاد و در پی آن، مصعب بن عمیر(رض) به عنوان اولین سفیر اسلام راهی یثرب شد. یثرب و مکه دارای تفاوتهای اجتماعی و دینی فراوانی بودند بهگونهای که مردم یثرب از دین جدید استقبال نمودند. در موسم حج سال سیزده بعثت، تعداد بیشتر از هشتاد نفر که در میان آنها دو زن نیز حضور داشتند و زنان را در آن حادثه مهم نمایندگی میکردند، در عقبه، پیامبر اسلام(ص) را ملاقات کردند. پیمان عقبهی کبری در کمال نظم و برنامهریزی صورت گرفت. توافق گردید مسلمانان به مدینه بروند و با اهل مدینه از آنها حمایت و دفاع نمایند. بدین ترتیب زمینهی هجرت فراهم گشت.
هجرت، از مهمترین حوادث سیرت است، نماد اهمیت حرکت و انتقال و انتخاب طرحهای جایگزین در وقت نیاز در مسیر دعوت میباشد. این حادثهی تأثیرگذار با مدیریت و دقت شگفتانگیزی انجام گرفت. تصویری زیبا از همت و تلاش، نظم و برنامه ریزی، توکل و امید… چه زیبا و پر عظمت بود نجوای اسوهی توکل در گوش یار غارش، زمانی که سرنوشت رسالت و دعوت در غار ثور به یک نگاه گره خورده بود، آنگاه که فرمود:
« لَا تَحْزَنْ إِنَّ اللَّهَ»(التوبه:۴۰)
و چه غریب مینمود زمانی که الگوی امیدواری و ایمان به پیروزی، به سراقة فرزند مالک که در سفر هجرت قصد جانش را داشت، وعدهی دستبندهای شاه ایران را میداد. هجرت، نقطه عطفی در دوران رسالت محسوب میگردد و تأثیر آن بر تجمیع مردم و تسریع در دعوت باعث گشت تا مسلمانان در دوران عمر فاروق(رض) این حادثه را مبدأ تاریخ اسلامی قرار دهند. در مدینه چون عناصر چهارگانهی تشکیل دولت(مردم، سرزمین، حکومت و حاکمیت) فراهم گشت، رسول خدا(ص) قانون اساسی مدینه را مکتوب نمود و براساس آن حکومت اسلامی در مدینه شکل گرفت. رسول خدا(ص) اولین جامعه مدنی را پایهگذاری نمودند. مشرکین و یهود مدینه نیز قرار شد به عنوان شهروند، در کمال صلح و آرامش در کنار مسلمانها زندگی کنند و مورد حمایت قرار گیرند. در کنار منزل ابوایوب(رض) که رسول خدا(ص) در آنجا نزول اجلال فرموده بودند، مسجدی ساخته شد، تا مرکز عبادت، ارتباط با خدا، تصمیمگیری، تعلیم و ذکر گردد. در میان مهاجرین و انصار رابطهی اخاء و برادری ایجاد گردید، تا شرایط سخت اقتصادی در مدینه بعد از ورود مهاجرین سامان یابد. در مدینه احکام عملی دین همچون زکات، حج، حجاب، جهاد یکی بعد از دیگری مقرر میگشت و این زمانی اتفاق افتاد که تسلیم و آمادگی درونی برای پذیرفتن دستورات عملی ایجاد شده بود.
اهالی مکه، دشمنی خود را علیه مسلمانان و حکومت نوپای مدینه، با برنامهریزی ادامه دادند. در رمضان سال دو هجری، جنگ بدر به تقدیر خداوندی رخ داد و باعث تقویت روحیهی مؤمنین و تضعیف روحیهی مشرکین گشت. یهودیان بنیقینقاع پیروزی مسلمانها در بدر را برنتابیدند، در بازار به زن مسلمانی توهین کرده و مسلمانی را شهید نمودند؛ و در نتیجه به أذرعات شام تبعید گشتند. در سال سوم هجرت، مشکلات متراکم گردید. فرجام جنگ احد به نفع مسلمانان نبود. خدا میداند در جنگ احد بعد از سستی، نزاع و نافرمانی بخشی از سربازان چه بر مسلمانان گذشت:
« وَالرَّسُولُ يَدْعُوكُمْ فِي أُخْرَاكُمْ فَأَثَابَكُمْ غَمًّا »(آلعمران:۱۵۳)
بعد از این جنگ بود که قبائل اطراف مدینه نیز جرأت نموده و در دو نقشه جداگانه، تعداد بیشتر از ۸۰ صحابه که جملگی از حافظان و قاریان قرآن بودند، شهید نمودند. یهود بنینظیر برنامه ترور پیامبر(ص) را در دستور کار خود قرار داد اما عنایت الهی یار گردید و وعده خدا بر عصمت جان رسولش کارساز افتاد، این قبیله نیز که نتوانست ارزش کرامت و احترام متقابل را دریابد، از مدینه اخراج گردیدند. دشمنان دریافتند که حضور آنها در میادین متفرق برایشان جز شکست حاصلی ندارد. به همین دلیل اهل مکه، یهودیان خیبرر و قبائل اطراف مدینه یکی شدند و جنگ احزاب را در سال پنج هجری به راه انداختند. مدینه توسط ده هزار نیرو محاصره گردید. تاکتیک حفر خندق به پیشنهاد سلمان فارسی(رض) که در جنگهای عرب بیسابقه بود بسیار سودمند افتاد. یهود بنیقریظه در چنین شرایطی خیانت نمودند. به اذن خداوند، توسط امداد غیبی و « جُنُودًا لَمْ تَرَوْهَا»(توبه:۲۶) در شبی سرد، تاریک و طوفانی بساط لشکر کفر برچیده شد. رسول رحمت که پیام آشتی او برای بنیقریظه عهدشکن سودمند نیفتاده بود این قوم غدّار را به سختی تنبیه نمود و چون کار به اینجا رسید صفحهای جدید از صفحات درخشان دعوت اسلامی رقم خورد و مرحلهای جدید آغاز گشت. مرحلهای که با این فرمایش نبوی مرزبندی گردید که: از این پس دیگر دشمنان به ما حمله نمیکنند، بلکه ما به آنها حمله میکنیم.
در غزوه احزاب، احزاب شکست خوردند. شکست مستمر در معرکه های مختلف، تحلیلگران جبههی کفر را با این سؤال روبرو نمود که؛ راز پیروزی محمد و یارانش چیست؟ جواب واضح بود، راز این همه توفیق به ایمان و کیفیت معنوی بهترین جماعت روی زمین بر میگشت. جایگاه رسول خدا(ص) در قلب یارانش و رابطهی مؤمنانه و عاشقانه اصحاب با همدیگر. اینجا بود که دشمن بار دیگر به جنگهای تبلیغاتی به قصد تخریب شخصیت پیامبر(ص) و خانوادهی ایشان روی آوردند. قضیه إفک را به راه انداختند، اما نزول آیات سورهی نور نقشه آنها را خنثی نمود. سعی کردند برادری و اعتماد بین اصحاب را دچار خدشه کنند، در غزوه بنیمصطلق شعار «یاللمهاجرین» و «یاللأنصار» سر داده شد، رسول خدا(ص) برآشفته گردید و با لحنی تند و عتابآلود شاگردانش را آموزش داد که: هر کس به تعصب جاهلی فرا خواند از ما نیست و فرمود: تعصبهای این چنینی را رها کنید؛ که بد بو و متعفن است، و بدین ترتیب راه را بر چنین مهلکاتی بست. رسول خدا(ص) قصد زیارت خانهی خدا نمود؛ ممانعت قریش به جریان صلح حدیبیه یا فتح مبین انجامید. صلحی که زعامت و رهبری دینی قریش را تمام شده اعلام نمود و از طرفی زمینه برای دعوت در فضایی آزادتر فراهم نمود. صلحی که نشان از آیندهنگری و پیامداندیشی داشت و با صدای بلند فریاد میزد که تا راهی وجود دارد باید راه را بر جنگ بست.
در سال شش هجری، رسول خدا(ص) کارش در دعوت بالا گرفت. پادشاهان ممالک مختلف را مخاطب قرار داد و آنها را به اسلام دعوت نمود. تا بدین ترتیب رسماً اعلام نماید که این دین محدود به جزیرةالعرب نیست بلکه جهانی است و آمده است تا بماند و بشریت را نجات دهد.
سنگینی و حجم مسئولیت، فشردگی و فراوانی برنامه ها، تنوع و کثرت حوادث هیچگاه نتوانست شخصیت رسول خدا(ص) را از توازن خارج کند. ارتباط خود را با خدا در نمازهای شب که بر او واجب بود، در رکوع و سجده های طولانی و خاشعانه، حفظ میکرد. با مساکین مینشست و اگر دختر بچهای دست او را میگرفت و برای رفع مشکلی از او کمک میخواست، او را همراهی میکرد. به همسران خود کمک میکرد و همیشه محیطی از شادابی و نشاط را در خانه فراهم میساخت. او به مانند کسی که از فقر نمیترسد، بیحساب میبخشید… در هر حال او عالیترین جلوهگاه صفات خوب در میان فرزندان آدم بود.
در هفتمین سال هجرت، دژهای مستحکم خیبر که آخرین مأوا و پایگاه یهود به حساب میآمد، در هم شکسته شد. و این زمانی بود که رسول خدا(ص) این رهبر بیدار و فرماندهی هوشیار با خبر شد که بار دیگر یهودیان در حال توطئه و برنامهریزی بر علیه حکومت نوپای مدینه هستند. جنگ نابرابر مؤته که نقش بازدارندگی حمله رومیان را داشت، نیز به دلیل قتل سفیر پیامبر(ص) اتفاق افتاد تا آغاز پروژه ناتمامی باشد که بعدها توسط خلفای راشدین به اتمام رسید.
پیامبر رحمت(ص) با شعار «الیوم یوم الرحمة / امروز، روز مهربانی است» مکه را در رمضان سال هشتم در حالی که از سرِ تواضع، محاسن مبارک را بر مرکب خود نهاده بود، فتح نمود.
فردی که از نجواهای خانه ارقم شروع کرده بود، امروز ده هزار سرباز در رکاب دارد و تکبیر سربازانش کوههای مکه را میلرزاند. غرور به او دست نداده است و در مقام قدرت ظلم نمیکند. اهل مکه را میبخشد «اذهبوا فأنتم الطلقاء / بروید که آزادید» و چون عکرمه فرزند ابوجهل مسلمان میشود، اعلام می کند که از این به بعد، کسی از ابوجهل بد نگوید. عثمان بن طلحه، کلیددار کعبه را که یک بار در دوران مکه، مانع از ورود حضرت به کعبه شده بود صدا میزند و کلید کعبه را به او میدهد. انصار مدینه نگرانند مبادا رسول خدا(ص) به یاد دوستی قدیم و خاطرات دور، آنها را رها کند و در مکه بماند؛ اما اسوهی عهد و وفا خیالشان را راحت نمود و فرمود: «المَحیَا مَحیاکُم، وَالمَمَاتُ مَمَاتُکُم / زندگی و مرگ من، همراه و در کنار شماست.»
تجربهی آموزنده و ماندگار جنگ حنین نیز در سال هشتم رخ داد؛ فراوانی لشکر، مسلمانان را دچار عجب و غرور کرد، و از همین نقطه، شکست آغاز گردید. اما به سرعت مرحله استدراک فرا رسید و پیروزی به اردوگاه ایمان بازگشت. جنگ تبوک، آخرین جنگ رسول خدا(ص) در سال نهم اتفاق افتاد، که در ذیل آن سوره توبه نازل گشت، تا با تبیین مواضع منافقین، به ذکر اصناف گروههای موجود در مدینه بپردازد و هر کسی را در جایگاه خویش بنشاند.
کم کم کار رسالت به پایان خود نزدیک میگشت. معنویت، رهبری و مدیریت، اخلاق، حکمت و مشورت به ثمر نشست، و مرحله «یَدخُلُونَ فِی دِینِ اللَّهِ أَفوَاجًا» فرا رسید. سال نهم، سال وفود (نمایندگان) لقب گرفت. رسول خدا(ص) با رعایت بهترین مهارتهای ارتباط جمعی، با بهترین لباس و بسیار آراسته به استقبال گروههای مختلف میرفت. اولین و آخرین حج رسول خدا(ص) در سال دهم انجام گرفت. موسم حج آن سال، کاملاً منحصر به فرد بود. بیش از صد هزار نفر ارکان و واجبات حج را از پیامبر خود یاد گرفتند. پیامبر میفرمود: مناسک حج را از من بگیرید، شاید سال بعد شما را اینجا ملاقات نکنم.
فضا را حس عجیبی فرا گرفته بود، خطبهی حجة الوداع بوی خداحافظی میداد. این خطبه حاوی مطالبی ارزشمند در باب حقوق انسان بود. آنچه به این خطبه اهمیت و ویژگی خاص میبخشید این بود که این خطبه در روزهای پایانی عمر و رسالت رسول خدا(ص) و در اوج اقتدارِ حکومت سیاسی ایشان ایراد میگشت. توجه به حقوق انسان در این شرایط، الهامگر این معنا بود که هدف نهایی رسالت این پیامآور بزرگ حفظ حقوق انسانهاست و همچنین اشارتی صریح بر این امر داشت که قدرت سیاسی زمانی مشروعیت دارد که به انسان احترام بگذارد و حقوق آنها را پاس بدارد.
بعد از بازگشت از مکه، در اواخر ماه صفر سال یازده هجری بیماری پیامبر(ص) را فرا گرفت. به شدت تب میکرد، ولی با این وجود برای ادای نماز به مسجد میرفت، آخرین بار، از خانهی خود نگاهی به صفوف نمازگزارانی انداخت که به امامت ابوبکر صدیق (رض) در حال اقامه نماز بودند، و تبسم فرمود. تبسمی که دلالتهای عمیقی داشت.
ای در عظمت تو همین کافی که خدایت تو را ندای «وَإِنَّكَ لَعَلَىٰ خُلُقٍ عَظِيمٍ» (قلم:۴) وصف نمود، و این تعریف و تمجید آسمانی تو را دچار غرور نکرد… اینک زمان رحیل فرا رسیده است. لحظه دیدار نزدیک است. آری « بل الرفیق الأعلی بل الرفیق الأعلی / همنشینی و رفاقت پروردگار والا را خواهانم »
در روز دوشنبه دوازده ربیع الاول سال یازده هجری رسول خدا(ص) در سن شصت و سه سالگی دنیای فانی را وداع کرد.
بعثت رسول خدا(ص) به عنوان خاتم پیامبران، اعلان رشد و تعالی استعدادهای بشری در زمینههای دریافت، حفظ و رساندن آخرین پیام آسمانی بود. رشد عقلانی انسان به حدی رسید که بتواند در سایه رهنمودهای وحی به تدبیر امور زندگی خود بپردازد، و چون چنین گشت، خاتمیت دین رقم خورد. البته خاتمیت دین به معنی واگذاری امور زندگی یا بخشی از آن، به عقل مجرد از وحی نیست، بلکه عقل و وحی دو منبع، برای اندیشیدن و بدست آوردن راه حل برای مشکلات زندگی است. باری، رسول مؤیّد به وحی بعد از گذشت بیست و سه سال، توانست با ایجاد اسوه ی فردی، خانوادهی نمونه و تربیت جمعی از بهترین جماعت روی زمین، برای همه امتها شاهد و الگویی همیشگی بسازد تا رهروان مسیر حق بتوانند در مسیر عبودیت و بندگی آگاهانه حرکت نمایند.
رسول خدا(ص) در جهاد مبارک خود با تاکید بر عبودیت خدا و نفی طواغیت، توانست دعوت خود را بر اساس بصیرت و آگاهی در دعوت، حکمت در رفتار، مدیریت و نظم در امور بنا نهد و توانست در حمایت و مراقبت خداوندگار هستی به بهترین وجه، پیام آور راستین آخرین پیام آسمانی و آخرین حلقه اتصال آسمان و زمین باشد. امروز ما به چنین پیامبری عشق میورزیم و وظیفهی خود میدانیم که او را بهتر بشناسیم و رهنمودهای ایشان را در زندگی خود عملی سازیم.
إنَّ اللهَ وَ مَلائکتَهُ یصَلّونَ عَلَی النَّبی یا أیها الَّذینَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَیهِ وَ سَلِّموا تَسلِیمًا
اللهم صل علی محمد و علی آل محمد کما صلیت علی ابراهیم و علی آل ابراهیم و بارک علی محمد و علی آل محمد کما بارکت علی ابراهیم و و علی آل ابراهیم فی العالمین انک حمید مجید.
منبع :
سایت اصلاحوب www.islahweb.org